نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





پدر


یه آدمی هست رو زمین همه بهش میگیم پدر

خستگیاش با دیدن خندهء ما میشه به در

روزا تا شب جون میکنه تا ما نشیم غمگین و زار

برای خوشبختی ما با جون و دل میکنه کار

دستاش پر از چین و چروک دنیایی از خستگیه

عاشق بچه ها شه و مظهر دلبستگیه

عرق میریزه شب و روز نون آور سفرهء ماست

از زحمت اونه که ما زندگیمون نداره کاست

یه مرد پاک و عاشقه برای همسرش فقط

مدام میگه دوز و کلک هیچوقت نداره عاقبت

عین یه دوسته واسه ما یه حامی همیشگی

حل میکنه مشکلتو هر وقت اگه بهش بگی 

گلایه از کار زیاد بی معنیه برای اون

آخه یه آدم تا چه حد میشه که باشه مهربون

پشتمونه عین یه کوه یه تکیه گاه امن و گرم

برای آرامش ما از هیچ کاری نداره شرم

هیچ ادعایی نداره نه منت و نه سرزنش

آخ بمیرم برای اون کوفتگیای بدنش

هر یه دونه موی سفید روی سرش یه جور غمه

به زیر مشکل تا الان اونه که خیلی محکمه 

پدر میخوام بلند بلند بهت بگم نوکرتم

فداییه دیدن اون چروکای صورتتم 

پدر بمون بازم برام هرگز منو تنها نذار

خسته نباشی گل من مرد همیشه باوقار


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 18:18 | |







حرف و حدیث...

 حرف و حدیث...

پشت سرم حرف بود...
چندی گذشت و حرف‌ها تبدیل شدند به حدیث...
می‌ترسم بیشتر بگذرد بشود آیه و کم‌کم سوره‌ای شود و بعد هم حتما کتابی...
می‌دانم دیری نخواهد گذشت که پیامبری نازل شود و معجزه‌اش باشد همان کتابی که روزی حرف بود پشت سر م.ن...
آخر سرهم حتما بگیردنم و ببرندم اوین و به جرم علت شدن بر ارسال رسول جعلی تکفیرم کنند...
چه کنیم از دست جماعت متوهم و نادان...
ها؟؟

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 13:51 | |







خوشبخت بشی

 خوشبخت بشی عزیزکم بدون حتی اسم من

                                                یادت بمونه عشق توست ، تو تار و پود و جسم من
 
خوشبخت بشی بهار من فدای قلب عاشقت
نیستم دیگه که دردامو یواشکی بگم بهت
 
خوشبخت بشی خدا کنه باشی و اشکی نریزی
دوست ندارم خیس شه چشات حتی به قدر ناچیزی
 
خوشبخت بشی مثل قدیم لبات پر از خنده باشه
رفیق تو از این به بعد رفاقتش با درداشه
 
خوشبخت بشی که آرزوم تا ته دنیا همینه
خوش ندارم دوتا چشام تو رو تو غمها ببینه
 
خوشبخت بشی که راضی ام از تو و عشق پاک تو
بدون که باز دوست داره مخلص سینه چاک تو
 
خوشبخت بشی گریه نکن که عین ماهی جون میدم
راضی نشو با اشک تو دل رو به دست غم بدم
 
خوشبخت بشی ببین منو دارم میخندم زورکی
خودت بگو که بعد از این غصه هامو بگم به کی
 
خوشبخت بشی عزیز من که کم نذاشتی واسه من
یادم نمیره اون شبو که دستتو دادی به من
 
خوشبخت بشی غصه نخور تنهایی عادت منه
بغض نکن و قوی بمون نذار دلم جون بکنه
 
خوشبخت بشی اینا چیه داره میریزه از چشات
دوست دارم گریه نکن دلم چه تنگ میشه برات
 
خوشبخت بشی فدات بشم که خیس خیس گونه هات
تورو خدا صدام نکن با بغضی که داره صدات
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:29 | |







نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

 نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،  

                                       درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو...

کاش میشد سهم من از با تو بودن  

تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار...

هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ،

اینگونه است که آرام میشوم ،

دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم

دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ،

درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ،

حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری ...

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ،

و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ،

هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم

درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ،

روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ،

نمیگذرد هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ،

تمام نمیشود ، تمام نمیشود ،

تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...

هر چه دوست داری از من بخواه جز فراموش کردنت ،

اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ،

آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...

میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ،

آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...

نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،

جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،

دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....

هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد،

میدانی که قلبم بی تو میمیرد،

تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد.... 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:26 | |







قلب من



قالی خداست

تار و پودش از پر فرشته هاست

پهن کرده او دل مرا

در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب

برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من

از تلاش آفتاب

***

شب که می شود

خدا روی قالی دلم راه می رود

ذوق می کنم

گریه می کنم

اشک من ستاره می شود

هر ستاره ای به سمت ماه میرود

***

یک شبی حواس من نبود ریخت

روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه

سال هاست مانده جای آن جای لکه های اشتباه

***

ای خدا به من بگو

لکه های چرک مرده را کجا خاک می کنند؟

از میان تار و پود قلب



جای جوهر گناه را چطور پاک می کنند؟
***

آه آه از این همه گناه و اشتباه

آه نام دیگر تو است

آه بال می زند به سوی تو

کبوتر تو است

***

قلب من دوباره تند تند می زند

مثل اینکه باز هم خدا

روی قالی دلم قدم گذاشته

در میان رشته های نازک دلم

نقش یک درخت و یک پرنده کاشته

***
قلب من چقدر قیمتی است
چون که قالی ظریف و دست باف اوست
این پرنده ای که لا ی تار و پودش است
هد هد است
می پرد به سوی قله های قاف دوست
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:23 | |







لحظه تلخ رفتنه

 لحظه تلخ رفتنه خدا نگهدار عزیزم


دست خودم نیست به خدا اگه برات اشک میریزم

هر جا باشم عکس چشات مثل یه سایه با منه

سکوت لحظه های من با قصه تو میشکنه

ای که تویی بال و پرم منو ببخش باید برم

شگون نداره تو دیگه گریه نکن پشت سرم

تا وقتی که نفس دارم از تو و عشقت میخونم

فراموشت نمیکنم ای پری مهربونم

هرگز به خوبیای تو من پشت پا نمیزنم

از شهر خاطرات تو محاله من دل بکنم
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:20 | |







از همه گذشتم به خاطر تو ،


چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو
دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو
گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ،
وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم
گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری  
تا نفس دارم با تو بمانم
روزها گذشت... روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت
من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!
درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ،
عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و
همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!
روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ،
قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ،
قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ،
نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!
تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ،
برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!
این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ،
خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم
خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی  
یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم،
تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم،
او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ....
یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ،
در به در کوچه و خیابان میشوی و در حسرت روزهای با من بودن میمیری.... 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:16 | |







حرف دل:

 

دیروز چشمانت رنگی داشت که درونم را به آتش می زد

دیروز نگاهم در تو ترسی ایجاد می کرد

دیروز لحظه ای دیدنت ، تمام خواسته ام بود

امروز چه راحت از کنار هم می گذریم

عشق بهانه ای بود برای ادامه دادن به این زندگی

بهانه ای کودکانه و شاید ... احمقانه

هنوز حضورت را در چشمهایم احساس می کنم

هنوز حرفهایت در گوشهایم نجوا می کند

هنوز در تنهایی ،احساسی عجیبی به سراغم می آید

ومرا با خود می برد تو را می بینم ،

ودستت را که به آرامی در دست دیگری فرو رفته ،

ولبخندت را - که بر تمام وجودم لرزه می اندازد -

 به رایگان به او می دهی 

لحظه ای می خواهم بر گردم

و نگاهت کنم و به دوست داشتنهای دروغینت،

به لبخندهای ساختگیت

به صورتت-که درزیر لایه های دروغ مخفیش کرده ای ـ

به تمام آنچه که می توانستی بسازی

وخراب کردی

بخندم،

روزها.....

سالها.....


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:8 | |







غـروبـا میون هــفته

 غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

    یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

        بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

             اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

 

                  زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

            رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

        آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

   اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

    دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

         تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

              تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

                   پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

                      تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

                          داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

                              رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

                         تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

                   منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

               نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

              تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

              عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

              گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

                 نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

                     شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

                       و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

                          پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

                              اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

                              بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

                              ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

                              روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

                              بـه خـدا نـمــیـری از یاد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:11 | |







علی ام برا تو پست گذاشتم


 به سلامتی‌ اون دختری که وقتی‌ تو خیابون یه لکسوز واسش بوق میزنه بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه ۷۳۰ همداشته باشی‌… چرخ پراید عشقمم نیستی!!!

به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن….

آمریکایی ها تو فکر اینن که کی برن مریخ… ما ایرانی ها نهایت فکرمون اینه که کی بریم تایلند !

سلامتی ماایرانیا

سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه….

یکی از ترس ناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که :

“یه برگه از کیفتون بیارید بیرون”

به سلامتیه بچه مدرسه ای ها

بسلامتی بی ارزش ترین پول دنیا “تومن” چون هم تو هستی توش، هم من

به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه…

سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن … آخرشم دق میدن مارو

صلامتی همه کلاس اولی ها که تازه امسال یاد میگیرن سلامتی درسته نه صلامتی!

به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریف به احترامش بازی نمی کن….

سلامتیه دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم…..!

به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی…..خوابه….ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی….باید بیدار میشدم.

به سلامتی آر دی…نه به خاطر موتور پیکانش…. به خاطره اینکه تو حسرت پژو ِ …!

سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن که شبیه باباهاشون شن.نه مث جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون شن.

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره….


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:31 | |







علـــــــــــــــــــــــی ام برا تو پست گذاشــــــــــــــــــــتم

 به سلامتي اونايي كه قبول ندارند،سكوت علامت رضاست!؟


بد نامی حیات , دو روزی نبود بیش! / آن هم كَليم با تو بگویم چه سان گذشت؟
یک روز صرف بستن دل شد به این وآن ! / روز دگر به کندن دل ز این و آن گذشت !

آدما مثل كتابن ... از روي بعضي ها بايد ده بار نوشت ... از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت ... بعضي ها رو بايد چندبار خوند تا معنيشونو بفهميم ... بعضي ها رو بايد نخونده  خط زد...بعضي هارو بايد  پاكنويس كرد...بعضي ها رو بايد جلد كردو نگه داشت...بعضي ها رو بايد حفظ كرد...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آدم‌ها به هر چیزی عادت میکنند, حتی به خنجر هایی که از پشت میخورند!...يا با اينكه هي نارو ميخورند ولي بازم به روي خودشون نميارند...ويا ده بار ديدي كه هر وقت گرفتاري، خودشونو به كوچه علي چپ ميزنن ولي باز ميري سراغشون واونا هم باز...

به سلامتی.....
به سلامتی درخت!به خاطرِ سایه اش.به سلامتی دیوار،نه به خاطرِ بلندیش، واسه این که هیچ وقت پشتِ آدم روخالی نمی کنه !. به سلامتی رفیق، که یه رنگه( اگه پيدا بشه!).به سلامتی پل عابر پیاده،که هم مردا از روش رد می شن وهم نامردا !. به سلامتی برف!به سلامتي بارون! به سلامتي نابدون كه بارونو آروم  ومحترمانه از پشت بام مياره و ميريزه توي پيادرو!. به سلامتي گنجشگك اشي مشي!. ...
به سلامتي آدم بي كَس!. به سلامتي عاشق بي رمق!.

به سلامتي، كوچه مردا!. به سلامتي گذر لوطي صالح!. به سلامتي شباي دربند، سرپل تجريش،توت هاي فرح زاد، ،امامزاده داود،كتل خاكي، يونجه زار، چشمه علي!،به سلامتي موسيو  وارطان  لاله زار!؟،به سلامتي  نمايش سياه بازي و رو حوضي! ،به سلامتي تُرنا بازاي شاه عبدالعظيم!،به سلامتي خر پليس بازي دوران كودكي،‌عمو زنجير باف!، الك دولك، علي بابا ميگه زو!، دست رشته، وسطي، لي لي!، به سلامتي شباي گلوبندك!. به سلامتي ميراب محله!.به سلامتي شبگرد محله!، به سلامتي ناظم دبستانمون!، به سلامتي تجديدي هاي آخر سال!،به سلامتي سه ماه تعطيلي!، به سلامتي عيدي گرفتنامون!، به سلامتي خوابهاي زير كرسي!،به سلامتي آب نبات هاي مادربزرگ!،به سلامتي قربون صدقه هاي خاله شمسي !، به سلامتي گاو مش حسن!،بسلامتي چوپان دروغگو!، بسلامتي حسنك كجايي!؟ بسلامتي سارا انار دارد!،بسلامتي شعر ميازار موري كه دانه كش است!،به سلامتي بوي كلوچه هاي عمه زهرا!،به سلامتي شباي پُر ستاره دِه كه ستاره هاي دُب اكبرو هرشب ميشمرديم تا ببيمنيم تعدادشون درسته!، به سلامتي خروس خوانهاي سحر !،به سلامتي اونايي كه قبول ندارند سكوت علامت رضاست!،به سلامتي الان كه حالمون خوش نيست!،!،پس به سلامتي همه با مراما، همه با معرفتها، همه لوطي ها،همه مشدي ها!، بسلامتي خودمون!!!!!.

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:27 | |







علی ام برا تو پست گذاشتم

    علـــــــــــــــــــــــی ام برا تو پست گذاشــــــــــــــــــــتم

 


به سلامتی اونایی که:

 می دونی هیچ وقت نمی تونی بهشون زنگ بزنی ولی بازم دلت نمیآد شمارشونو از فون بوکت پاک کنی.....ا

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه

به سلامتی عقرب!

که به خواری تن نمی ده

عرض شود که عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه

به سلامتی سیم خاردار!

که پشت و رو نداره

به سلامتی اونی که بی کسه ولی ناکس نیست

به سلامتي همه خوبا كه سخت مشغول شطرنج زندگي اند و نمي دونن ما مات رفاقتشون هستيم

به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه

به سلامتی بچه های قدیم كه با ذغال واسه ی خودشون سبیل می ذاشتن تا شبیه باباهاشون بشن

نه بچه های الان كه ابروهاشون رو بر می دارن تا شبیه مادراشون بشن.

به سلامتی دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه

گل آفتابگردان را گفتند: چراشب ها سرت را پایین می اندازی؟ گفت :ستاره چشمک می زند،

 نمی خواهم به خورشید خیانت کنم..........

به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند .

به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره

ولی یه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو ........................ کرده(ببخشين)

و به سلامتی میخی که هرچی توسرش زدن خم نشد.

وبه سلامتی اونا که بار دوستی رو کشیدند و نرنجیدند و رفتند)


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:15 | |







من زندگی می بافم...


 

می خواهم با کلاف سردرگم لحظه هایم، زندگی ام را ببافم...

انگشتانم را لای تارو پود کلاف فرو می برم ..چشم می دوزم به تارهای تو در تو و با خود فکر می کنم...

رنگش؟...بدک نیست

طرحش؟...بگذار ببینم...ساده؟...کشباف؟...هان! کشباف...زندگی ام را کشباف می بافم...شاید لازم باشد قدری کشش دهم.

چه ببافم؟...یک نیم تنه...قانعم!...همین که قلبم را گرم نگه دارد کافیست...

روزها را رج می اندازم...ساعتها را...ثانیه ها را...

یکی رو...یکی زیر...گهگاه خاطره ها را گره می زنم به تار و پود زندگی و نقشی می اندازم...یکی خوب...یکی بد...خوب و بد در هم تنیده می شود...گاهی رج رج رنج می بافم...گاهی...

از "زندگی بافتن" که خسته می شوم، گره ها را کور می کنم...خوب یادم هست معلم فنی و حرفه ای می گفت: "گره ها را که کور کنی دیگر نمی توانی ببافی"...

گره ها را کور می کنم...راه بازگشتی نیست...

جلوی آینه می ایستم...نیم تنه را می پوشم...ژست می گیرم...نیم رخم را نگاه میکنم...

خب؟...چطور است؟...به من می آید؟...تو بگو...زندگی ام به من می آید؟!...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:54 | |







آخ حالم بده

  لم داده ام روی صندلی...دست به سینه نشسته ام و پاهایم را انداخته ام روی هم...به گوشه ای از گل بزرگ روی فرش خیره شده ام...

 

حالت تهوع باز سراغم آمده...سعی می کنم خودم را گول بزنم و طوری که خودم هم باورم بشود در دل می گویم : لابد سردی ام شده...

نمی گذارم فکرم برود سمت اینکه از ناراحتی و غم است که این حال و روز را دارم...غرورم نمی گذارد حتی خودم بفهمم این بغض است که چنگالش را در گلویم فرو می کند ومن را تا مرز خفگی می برد و حالت تهوع می گیرم...

گهگاه نگاهم را از گل قالی بر می دارم و زیرزیرکی خواهر زاده ام را تماشا می کنم که روی تخت، روبروی من نشسته و با گوشی ام بازی می کند و طوریکه انگار با کسی حرف می زند خودش را تشویق می کند و با شادی، صداهای عجیب غریب در می آورد...به حالش غبطه ای می خورم و باز چشم می دوزم به گل قالی...به این فکر می کنم که....به چه فکر میکنم؟ دقیقاً نمی دانم!...در آخر ولی نتیجه میگیرم دنیا چه جای مزخرفی است...زندگی گاهی چقدر درد دارد!...

گاهی آدم پر از پوچی می شود...گاهی حتی دیگر به موضوعی که ناراحتت کرده، به چیزی که این حال و روز را برایت ساخته فکر نمی کنی...گاهی همه چیز یکباره برایت بی ارزش می شود...گاهی حس بدی داری بعد از این همه دست و پا زدن...گاهی حتی دیگر چیزی نمی خواهی...گاهی خودِ غم می ماند و بس...غمِ خالص...گاهی دوست داری با تمام وجود بگویی گور پدر دنیا!...و شاید حتی زیر لب بگویی جوری که خواهر زاده ی کوچکت نشنود...

نفس عمیقی می کشی و در آخر باز نتیجه میگیری: دنیا کلاً جای مزخرفی است!

درست در همین لحظه حالت تهوع به سراغم می آید...قطره اشکِ گرمی که بی اجازه و آرام روی گونه ام می لغزد را پاک می کنم وبا خود می گویم:

لابد سردی ام شده...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:29 | |







ناراحتم...


                                            آخه آخرين اثرم خيلي ناراحته!
آخرين!يادته يه بار كه من گفته بودم حالم گرفته است تو گفتي اگه من بد باشم
توام بد مي شي؟
خوب منم اگه تو ناراحت باشي ناراحت مي شم...
تو رو خدا خوب باش!
بيا پست جديد بذار!
آخه اگه تو ناراحت باشي اصلا دلم نمي خواد بيام نت!
جون شكلات ناراحت نباش!
خواهش مي كنم...
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 6:5 | |







می نویسم

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

گریه این گریه اگر بگذارد با تو از روز ازل خواهم گفت

فتح معراج غزل کافی نیست باتو از اوج غزل خواهم گفت

مینوسم همه ی هق هق تنهایی را

تا تو از هیچ به ارامش دریا برسی

تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی 

به حریم خلوت عشق تو تنها برسی

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

مینویسم همه ی با تو نبودن ها را

تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری

تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی

تا مرا باز به دیدار خود من ببری

می نویسم مینویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:57 | |







حال من دست خودم نیست

 حال من دست خودم نیست

 

دیگه آروم نمی گیرم

 

دلم از کسی گرفته

 

که می خوام براش بمیرم

 

باز سرنوشت و انتهای آشنایی

 

باز لحظه های غم انگیز جدایی

 

باز لحظه های ناگزیر دل بریدن

 

بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن

 

...

 

پای دنیای تو موندم

 

مثل عاشقای عالم

 

....

 

دارم از دست تو میرم

 

عاشقی کن منو نشکن


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:56 | |







امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست

 

 

 

 


امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست

 

دراین خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیســـت

درغربــت چشمـــــــان تــــو تـــنهاییـــــم اواره شـــد

 

در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 5:52 | |







تنها شدم

  

تنها شدم رفتن تو آینهء شادیمو شکست
گرد و غبار تنهایی اومد رو قلب من نشست
 
تنها شدم زندگیمو دوست ندارم ، جهنمه
ازین به بعد روزای من تصویری از رنج و غمه
 
تنها شدم حال و هوام داغونه و خراب و سرد
هنوز تو فکرم که چی شد اینجوری مارو کردی طرد
 
تنها شدم بدون تو سخته دیگه شادی و شور
جون میکنم شبا تا صبح عین یه ماهی توی تور
 
تنها شدم هیچ کسی نیست بهش بگم حرف دلو
تک تک لحظه های من به یاد تو میرن جلو
 
تنها شدم اینجا فقط شاهد گریه هام خداست
دلی نمونده واسه من از روزیکه از تو جداست
 
تنها شدم اما بدون دیوونتم مثل قدیم
یادش بخیر شبا تا صبح یواشکی حرف میزدیم
 
تنها شدم هیچ کسی نیست بهم بگه شعر بسازم
به اون خدا به غیر تو به هیشکی دل نمیبازم
 
تنها شدم روزای من پر شده از خاطره ها
دنبال برگشتنتم هنوز توی پنجره ها
 
تنها شدم بدون تو ببین دارم زجر میکشم
خوب میدونی به غیر تو بعیده باز عاشق بشم
 
تنها شدم هیچ حسی نیست مرده دیگه دل تو سینه
آرزومه چشمای من یه روز تورو باز ببینه
 
تنها شدم بیا ببین خاکستری شده شبام
اسم قشنگ تو عزیز هنوز نرفته از لبام

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 21:21 | |







از تو میگذرم

 از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،

از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!
میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ....
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت....
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری....
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم....
از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی....
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم.... 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:43 | |







عشق در قلب ما

 هر شب مرا با خود میبری ،

میبری به جایی که تاریک است و روشنایی آن تویی
هرشب مرا به اوج میبری ، میرسیم به جایی که نگاهت همیشه آنجا بود
ما یکی شده ایم با هم ، همیشگی شده عشقمان، بگو از احساست برای من...
همیشه میگویم تو تا ابد برایم یکی هستی ،
یکی که عاشقانه دوستش دارم ، یکی که برایم یک دنیاست....
دنیای زیبایی که درون آنم ،
ببین یک دیوانه دائم نگاهش به چشمان توست ، من همانم!
ببین که حالم ، حال همیشگی نیست ، اینجا ، همینجایی که
هستی باش، که قلبم بدون تو زنده نیست
ما عاشقانه مانده ایم برای هم ، من برای تو هستم و تو برای من ،
تمام نگاهت را هدیه کن به چشمان عاشق من...
هر زمان فکر بی تو بودن میکنم نفسم میگیرد،
اگر نباشی قلبم بی صدا میمیرد،مثل حالا باش ،
مثل حالا عاشقانه دوستم داشته باش ، نه اینکه فردا بیاید و  بیخیال ما باش....
گفته بودم که با تو نفس میگیرم ،
گفته بودم با تو در این زندگی تنها رنگ عشق را میبینم ،
رنگی به زیبایی چشمانت ،
اگر دست خودم بود دنیا را فدا میکردم برای همیشه داشتنت
تو را با هیچکس عوض نمیکنم ، عشقت را همیشه
در قلبم میفشارم و به داشتنت افتخار میکنم
تو را که دارم دیگر تنهایی را در کنارم احساس نمیکنم ،
غم به سراغم نمی آید و دیگر به جرم شکستن اعتراف نمیکنم!
ما یکی شده ایم با هم ، گرمای زندگی با تو بیشتر میشود
و اینجاست که دیوانه میشود از عشقت دل عاشق من... 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:11 | |







گویند

 

 
گویند که در کشور عشق بی منت است لطف و صفا
پر است درون هر دلی سخاوت و مهر و وفا
فانوس هر اتاقکی آنجا همیشه روشن است
عشق است و شعر و قافیه قحطی ظلم است و جفا
 
گویند که در آن سرزمین هر کس پی عشق خود است
هر کس فقط با یک نفر گشته رفیقی دست به دست
ناپاکی آنجا تا ابد مرده درون هر دلی
هرکس با یک احساس پاک بر دیگری عاشق شده است
 
گویند که در آن مرزوبوم بر نارفیق شرم است و ننگ
تبعیدی و درمانده اند آنجا بدان هفت رنگ
هر کس خیانت میکند شیطان دهند بر او لقب
آنگاه در هر محفلی بر او زنند با گریه سنگ
 
گویند که آنجا مردمان پیغامشان آزادگیست
تنها نمیماند کسی آنجا دیار عاشقیست
تا لحظهء سنگین مرگ تا آخرین روز حیات
بر وعده هایش مانده است هر کس اگر با هر کسیست
 
گویند که شبها تا سحر در خانه ها عشق است و بس
هر کس در آغوش کسی میسوزد از حرم نفس
در هر زمان هر بوسه ای بر هر لبی که میشود
سوگند به آن پروردگار هرگز نباشد از هوس
 
گویند که جای خائنان هرگز نبوده آن دیار
رسوای عالم میشود هر کس که دارد چند یار
پس ای که با من بودی و رفتی سراغ دیگران
داخل بر آن کشور مشو چون میشوی رسوا و خوار

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:11 | |







در خیال عشقت

 

 چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببین

ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را ...
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم...
شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم.. 
خیالی که لحظه به لحظه با من است ، 
همیشه و همه جا در کنار من است ، 
حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ،

 

از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده.... 
همیشه فکرم پیش تو است ،  

تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ،  
پس کجایی که آرامم کنی؟  
خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش....
بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم،  
دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای و رویاهایت ،  
حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت.... 
دلم در این هوای آلوده دلتنگی ،

 

پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده ،    

هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده،
   
اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شده...
 
دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ،

 

دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ....

چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام... 
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:48 | |







عزیزترینم

  عزیزترینم ، خوب میدانی که نوشته های دلتنگی بیشتر روزهای من مربوط به درگیر شدن ذهن و روحم با این زندگی است ... هر قدر می خواهم نسبت به این مسائل بی تفاوت باشم ، نمی شود .... نمی توانم .... شاید هنوز آنقدر رشد عقلی پیدا نکردم اصلا نمیدانم بی تفاوت بودن خوب است یا حساس بودن ؟ .... گاهی فکر می کنم بی تفاوتی هم نعمت بزرگی است که شامل حال عده ای شده ... ولی من دوست ندارم و نمی توانم بی تفاوت باشم ... که اینگونه حساسیت های روح را تو در من بهتر از من میدانی ... سالهاست که شادمانی های ظاهری و کودکانه برایم رنگی ندارند ... سال هاست که اشک چشمانم نوازشگر گونه های خسته ام شده اند ... سال هاست که نیمه شب ها با هق هق گریه خودم از خواب بیدار میشوم ... و سال هاست که تنهایی ها و دلتنگی های خودم را برای تو باز گو می کنم ..... اما تو کجایی ؟... چرا وقتی که اینقدر نیازمند نوازشت هستم از من دوری ؟ ... چرا هر زمان که می خوام در آغوش مهربانی تو آرام بگیرم ، نمی بینمت ؟ .... چرا زمانی که می خواهم سرم را به روی سینه ات بگذارم و با تمام وجودم اشک بریزم و دلتنگی هایم را  آهسته در آغوشت زمزمه کنم ... نیستی ؟ .... یا من از تو دورم ؟؟؟  خسته شدم مهربانم ... خسته شدم از زندگی در  این دنیا ..... خسته شدم از آدم هایی که احساساتشان را نگه میدارند تا با خودشان به گور ببرند .... خسته شدم ....... باز هم باید سکوت کنم ؟ .... اگر تو اینگونه می خواهی حرفی نیست ..... هیچ حرفی نیست ...... فقط به خاطر تو ... فقط به خاطر تو تمام بی مهری ها را تحمل می کنم ..... ولی قلبم را ، وجودم را و همه ی هستی ام را به دست های مهربان تو می سپارم .........


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 21:0 | |







دل نازک...

  (..')/? ?('..)
.\?/. = .\?/.
_| |_ ? _| |_

عزیزترینم ، اصلا فکر نمی کردم این روزها اینقدر دل نازک شده باشم که با خوندن داستانی کودکانه از مجله سروش کودکان ، بغض کنم و اشک از چشمام سرازیر بشه ... داستان کاهو و کرم و وابستگی اون دو به هم و  جدا شدنشون... با چیده شدن کاهو از مزرعه و اینکه کاهو روزها قبل این جدایی رو پیش بینی کرده بود و دائم به کرم تذکر می داد اما اون کرم اونقدر مشغول بازی شده بود و از فضای اطرافش چنان حیرت زده بود که حرف های کاهو رو جدی نمی گرفت ... و در نهایت هم روز جدایی کاهو از مزرعه ، کاهو با قلبی پر از درد و رنج از جدایی کرم با آسیب رسوندن مختصری به او کاری کرد که کرم روی بوته تازه به دنیا اومده ی یه کاهوی جدید بیفته تا مبادا با موندن در آغوش کاهو  از مزرعه دور بشه و در نهایت بمیره و کرم هم بدون توجه به اشک های کاهو و قلب پر دردش همچنان مشغول بازی و سرگرمی میشه .... مهربانم ، این حکایت ما آدم ها و اسارت و تعلق در این دنیا نیست ؟... می دانی که در پس هر لبخندم ، دنیایی اشک پنهان است . هر لبخند ، زهر خندی است بر زخم های قلبم . جراحت هایی که چون خنجر بر پیکر وجودم فرود می آیند و اعماق جانم را می سوزانند ... شکایتی ندارم مهربانم ... هیچ شکایتی ندارم ... فقط دلتنگم ... دلتنگ ندانستن ها ... دلتنگ تلاشی بی ثمر ... دلتنگ تو ... دلتنگم .... فقط همین ... دلتنگ ...  


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:45 | |







با من چه کردی

 سخته که بگم * بگم که تو با من چه کردی*با دلم با روحم با زندگیم

شاید اون روزی که فکر می کردم تنهاییم تموم شده اینجا رو نمیدیم *فقط تو رو میدیم

فقط به با تو بودن فکر می کردم * واونقدر غرق عشقت شده بودم

که تنهایی رو فراموش کرده بودم *اما انگار نباید چنین می کردم  

برای من همیشه همون تنهایی خوبه * همون تنهایی زیبا

همون سکوت و ریختن همه چیز در دل * دیدن و نگفتن

آخه با کی بگم با کی می تونم بگم

چرا باز دوباره باید برم تو خونه ی تنهایی شاید همه چیز تقصیر منه

شاید خودم اشتباه کردم * نباید دل می بستم ! نباید اعتماد میکردم !

آخه چرا مگه من چی می خواستم غیر از صداقت غیر از اینکه با تو بگویم از زندگی و تو هم با من گویی

چرا سکوت را باید دوباره برگزینم مگر من شایسته ی عشق نبودم

اینجا سخن از عشق و شکست در آن نیست

اینجا سخن از تنهایی خوب است

تنهایی که دیگر با هیچ چیز عوضش نمیکنم حداقل از پس خودم بر میام

می تونم خودمو با تنهاییم زنده نگه دارم و همه چیز رو با اون بگم

می تونم باز همون ساکت پر از حرف باشم که جز به عکس مادر به هیچ چیز و یا کس دیگر دردش را نمی گوید

شاید اینطور تنهایی هم تنها نباشد

شاید تنهایی هم با من بتواند از تنهایی در آید شاید ............


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:41 | |







با من چه کردی زندگی


با من چه کردی زندگی ؟با من چه کردی؟

بالهای نحیفم را چگونه در هم شکستی

این بعض همیشگی را به کدامین گناه بر درگاه گلویم نهادی؟

با من چه کردی زندگی؟با من چه کردی؟

در پس کدامین ابر تنهایی گریسته بودم

که مرا اینگونه بر کویر خشک احساس تبعید نمودی

سر بر درگاه کدامین طلوع خورشید نهاده بودم

که فروغ دوچشمانم را ربودی

شمیم کدامین لاله ی عشق را بوئیده بودم

بر کدامین خاک فراموشی مغرورانه ایستادم

کین گونه مرا اسیر کردی

گناهم چه بود؟

با من چه کردی ؟بامن چه کردی زندگی؟

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:38 | |







مهربان ترینم ،

 مهربان ترینم ،

چگونه برایت بنویسم ؟...

که واژه ها ناتوانند از بیان ِ تمام ِ تو ...

و اندیشه ام را ...

به اوج جاودانه ات راه نیست

تنهایم نگذاشته ای .... که جستجویت کنم

دور نیستی ... که فریادت کنم

همین جا هستی ... نزدیک ِ من

در قلبم جای داری ... که خانه ی عشق توست

به ویران بودنش منگر که گنجی چون تو دارد

یاری ام کن تا این ویرانه را آباد کنم . 

                                                


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:25 | |







آی غریبه

  مهربان ترینم ، هر روز با بغضی تازه تر به زندگی نگاه می کنم  . دنیایی  متفاوت با آنچه دیده می شود . کاش بی قراری ام فقط تو بودی ؟ ... مدت هاست در قلبم خانه داری . با من نفس می کشی ،  همراه چشمان خسته ام هستی ... در اشک هایم جاری می شوی ...  و حریم قلبم ، که لبریز از یاد توست ... به راستی اگر توان نگارش این دلتنگی ها نبود  .... چگونه عقده های گره خورده قلبم را برایت می گشودم ؟ اگر توان سرودن نبود با کدام بهانه از بهانه های زندگی زنده می ماندم ؟ و اگر یاد روشن تو در شب های تار قلب من نور نمی افشاند ، چگونه به آرمانی والا می اندیشیدم ؟ این روزها ، می خواهم به قدر تمام دلتنگی ها با تو سخن بگویم ... می خواهم ساعت ها و ساعت ها از تو و با تو بنویسم  ... اما محدوده ی زمان را چه کنم ؟ کاش فراتر از زمان و مکان هم صحبتم بودی ... اینجا ، در این دنیا ، همه چیز محدود است .... همه در حصار بودن گرفتارند و من می خواهم از تمام محدودیت ها بگریزم ... و غافل از این نیستم که خود نیز در حصار تن گرفتار این دنیایم ... کاش می گفتی با من راز این همه ابهام را ... شاید هم گفته ای و من فراموش کرده ام ؟ ... چیست این بی قراری ها و تپیدن های دل ؟ .... چیست این نگاه عاشقانه ای که در هستی جاری است ؟ میدانی چه می گویم که تمام واژه ها تویی ... و این منم که همچنان در پیچیدگی معنای کلمه در مانده ام ... اما تو با من سخن بگو .... در بیداری و در خوابم ...  در روز و شبم ... هر لحظه ... هر دم .... نوای عاشقانه ات را با تمام وجودم خواهم شنید ...  و نیرویی بر من جاری کن تا علاوه بر شنیدن به ادراک کلامت نیز دست یابم که خوب میدانم تنها ، شنیدن ، کافی نیست ... مهربانم ، ذره ذره جانم در التهاب توست و وجودم که عاشقانه تو را  می جوید ... گاه به اشتباه اما تویی تمام پنهان و پیدای من ... می بینی که گاه آنچنان از دلتنگی بی تابم که جز نوشتن و گریستن آرامشی نمی یابم ... نمیدانم چیست این بی تابی هایی که حتی در خواب هم آرامم نمی گذارد ... و این خواب ها مرا به کجا خواهند برد ؟ ... نمیدانم !!!! مهربانم ، حرف ها دارم برای گفتن اما گاه بهتر است برخی سخنان نگفته باقی بمانند ... و تو خوب میدانی تمام نگفته های دلم را ... و شکستن احساسم را ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:23 | |







آی دلــــــــــــــم...

  تمــام حـرفهـ ــايــم ...
 
تمــام نگفتـه هـايــم ...
 
تمــام خــواستـه هـايــم ...
 
تمــام بي نيـــازي ام ...
 
فقـــط در تــ ــو خلاصـه شـده ...
 
بـه جـز تــ ــو از چـه كـس ديگــري ميتـوانـم بنويســـم ،
 
وقتـي تــ ــو براي مـن همـه كسـي . . . !!
 
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:10 | |







بالهايم را بده...

 بالهايم را بده...

                                                             ازدويدن خسته ام بالهايم راپس بده 
پاسخ دلسرديه نامه هايم رابده
                   من زميني نيستم سيبهايم رابگير
                  ميوه هايم مال تو شاخه هايم را بده
درغروب بي كسي چون كبوترمانده ام
اي زمستان!! بي وفا دانه هايم رابده
                برگ برگ دفترم طعمه تاراج شد
                اي عقاب لعنتي جوجه هايم را بده
سهم من ازآسمان كاسه اي باران شد
بازابري داد زد قطره هايم رابده
              درميان دره ام دستهايم رابگير
              پاسخ يكرنگيه بوسه هايم رابده
لاله هاي باغ من درتب با غ توسوخت
اي خداي باغها لاله هايم رابده
             ضربه هاي سخت توكوه قلبم راشكست
             آه موج خشمگين صخره هايم رابده
بازدربالين من قصه هايت را بخوان
لذت خواب پس ازقصه هايم رابده...
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 8:11 | |







خسته ام...

     دوباره این قلم در چشمانم خیره شده...گویی هوای تراوش جوهری دارد که سالهاست در دستان خسته ام فقط گریسته اند...اما این دل دیگه نائی برای نوشتن نداره...سوژه نوشتنام ته کشیده،اصلا نمیدونم چم هست؟!؟


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 8:3 | |







تازگیا

   

تازگیا عوض شدی حرفای خوب نمیزنی
همش پی یک بهونه همش تو فکر رفتنی
 
تازگیا نگاهمو مثل قدیما نمیخوای
دلت نمیخواد تند و تند برای دیدنم بیای
 
تازگیا دستای تو دیگه نوازش نداره
با من و با دستای من خیال سازش نداره
 
تازگیا غریبه ای وقتی که میخندی برام
دیگه واسه نرفتنم هرگز نمیوفتی به پام
 
تازگیا بودنتو داری میکوبی تو سرم
کوچیکترین حرف که میشه میگی که از پیشت میرم
 
تازگیا سر قرار دیر میای و هولی یکم
میگم چرا دیر اومدی میگی باشه بهت میگم
 
تازگیا نبود من دلت رو درد نمیاره
وقتی میگم میخوام برم دیگه چشات نمیباره
 
تازگیا اخم میکنی وقتی که میبینم تورو
منتظر یه فرصتی بهم بگی نمون برو
 
تازگیا پر شدی از کینه و خشم و انتقام
بهم میگی خیلی خرم اگه تورو بازم بخوام
 
تازگیا نمیدونم کی اومده تو زندگیت
گرگی شدی واسه خودت گذشت روزای سادگیت
 
تازگیا کارت شده فقط غرور و ادعا
یه آدم زرنگ میشی وقتی که میرسی به ما
 
تازگیا حتی به این راضی ای که من بمیرم
باشه برو پی خوشیت من از تو زندگیت میرم

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:41 | |







خوش میگذره


 
اینجا بهم خوش میگذره جای تو اینجا خالی نیست
صحبتی از خیانت و عاشقای پوشالی نیست
 
اینجا بهم خوش میگذره چونکه کنار عشقمم
رسید به آخرش دیگه طومار کهنهء غمم
 
اینجا بهم خوش میگذره چون کندم از تو دلمو
یه دست مهربونی هست که باز میگیره دستمو
 
اینجا بهم خوش میگذره چون هیچ نشونی از تو نیست
برو که من با کسی ام عشقمونم همیشگیست
 
اینجا بهم خوش میگذره بشین و راحتم بذار
هر چند که زخمهای دلم از عشقته به یادگار
 
اینجا بهم خوش میگذره دیگه سراغت نمیام
دلخوشیمو ازم نگیر ازت من هیچی نمیخوام
 
اینجا بهم خوش میگذره زنده شدم از دوباره
پیشم یکی هست میمیره اگر که چشمام بباره
 
اینجا بهم خوش میگذره اینجا پر از قشنگیه
اینجا دیگه شعرای من شعرای دلبستگیه
 
اینجا بهم خوش میگذره انگار جوونم دوباره
شنیدن صدای تو سوختنو یادم میاره
 
اینجا بهم خوش میگذره پس برو اسممو نیار
رفتم که حسش بکنی چقد بیرحمه روزگار
 
اینجا بهم خوش میگذره عاشقم و دوسش دارم
محاله ایندفه بازم پا توی دنیات بذارم
 
اینجا بهم خوش میگذره واسم چه تازه است این خوشی
فک نکنم تو معرفت حریف یار من بشی
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:35 | |







لحظه مرگ


دوست دارم لحظه مرگم باز کنار تو باشم
دوست دارم تو وقت رفتن دست تو دست تو باشم
دوست دارم ببوسمت برای آخرین دفعه
دوست دارم تا آخرین لحظه هم عاشقت باشم
 
نمیخوام گریه کنی تو وقت جون کندن من
نمیخوام سیاه بپوشی از غم رفتن من
نمیخوام اشکی بریزه از چشای پر غمت
نمیخوام غصه ای باشه واسه تو مردن من
 
نفس آخرمه بزار لباتو رو لبام
ممنونم که عشق تو هیچوقت دروغ نبود برام
دیگه وقت رفتنه میسپرمت به روزگار
ممنونم که تا ته قصه من موندی باهام
 
بعد من خاطره هامو با تنم بذار تو خاک
راضی ام ازت از اون عشق همیشگی و پاک
برو بعد من بسوی شادیها تو زندگی
نمیخوام که لحظه هات برای من بشن هلاک
 
حلالم کن تا که راحت جون ببازم بمیرم
بغلم کن تا که با بوی تو آروم بگیرم
میچکه اشکای تو به روی گونه های من
داری پرپر میزنی جون میکنی تا نمیرم
 
توی لحظه های آخر بذار تا نگات کنم
نفس آخرمو قربونی چشات کنم
بذار اون صورت مهربونتو رو گونه هام
واسه خوشبختی تو بیا میخوام دعات کنم
 
اسم توست روی لبم حتی تو وقت واپسین
باز میگم دوست دارم تو لحظه های آخرین
میدونم سخته واست دیدن جون کندن من
چشاتو ببند عزیزم مرگ عشقتو نبین
 
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 14:30 | |







آدمک

  


سلام
همه تونو دوست دارم که شعرامو میخونید
 
آدمک
 
بخدا خسته شدم از این همه دوز و کلک                 
 بخدا دوست ندارم بشم یه روزی آدمک
 
بخدا خسته شدم از این مثلث شلوغ                     
 بیوفایی و فریب و عاشقیهای دروغ
 
بخدا جون ندارم برم به جنگ سرنوشت                   
هر کسی اومد نموندو سرنوشتمو نوشت
 
بخدا جون ندارم برم به جنگ روزگار                        
دیگه عادتم شده به این روزای بی بهار
 
دیگه جرات ندارم دوباره عاشقی کنم                      
با یه وعده دروغکی دلم رو پیر کنم
 
دیگه روم کم شده از دست دروغای همه                 
واسه رزم عشق و عاشقی دیگه زورم کمه
 
دیگه پیرم واسه رد شدن از آتیش جنون                  
نمیخوام فدا بشم به پای عشق دیگرون
 
دیگه فرصتم تمومه روبروم خزون خسته است            
دلم از نموندنیها دیگه تا ابد شکسته است
 
کم آوردم پیش عشق و پیش خواسته دلم              
دیگه وقتشه که آماده رفتنم بشم
 
کم آوردم و میرم بسوی مرگ آرزوم                         
مبرمو جون میبازم تا قصه هام بشن تموم

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:18 | |







چی میشه

 چی میشه

 
میری و ساده میری میگذری از عشق من
از رو دلتنگیهامون گریه هامون چی میشه؟
 
اون همه حرفای خوب اون همه قول و قرار
روی نیمکت تو غروب وعده هامون چی میشه؟
 
میری با یه قلب سرد دستامم نمیگیری
بوسه هامون تا سحر زیر بارون چی میشه؟
 
خاطرات عاشقی شبای ستاره چین
یه عالم حرفای خوب خنده هامون چی میشه؟
 
دست تو دست همدیگه شونه به شونه هم
پرسه های عاشقی تو خیابون چی میشه؟
 
خط نکش رو اسم من روی کاغذ دلت
اون همه شعر و غزل نامه هامون چی میشه؟
 
عکسای همدیگه رو توی دلتنگیهامون
شبا با چشمای خیس دیدنامون چی میشه؟
 
برای دیدن هم توی روزای دیگه
شبا تا دم سحر مردنامون چی میشه؟
 
تو نبود دست من تو نبود چشم تو
دل تنگ و بیقرار غصه هامون چی میشه؟
 
بوسه های بی هوس با چشای نیمه باز
سوختن از یه حس پاک شعله هامون چی میشه؟

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 20:14 | |







شعرای من

سلام به همه دوستایی که بهم دلگرمی میدن واسه ادامه
یه جورایی این شعرم شناسنامه منه واسه اونایی که میخوان بدونن من چی میخوامو چی میگم
 
شعرای من
 
من از آسمون و باغ و گل و دریا نمیگم
من از اون قصه های قشنگ دنیا نمیگم
 
من از آدم و پرنده و ستاره نمیگم
من از عشقی که همیشه موندگاره نمیگم
 
همهء شعرای من رنگ غروب و ماتمه
توی شعرام همه افسردگی و درد و غمه
 
تو کتاب شعر من شادی یه حرف مبهمه
تو تموم قصه هام فرصت عاشقی کمه
 
من از اشک و التماس و دلای خسته میگم
من از اون پنجره های همیشه بسته میگم
 
من از اندوه یه عاشق پشت پنجره میگم
من از آه و حسرت اون همه خاطره میگم
 
توی تک تک ترانه هام جدایی عادته
آخر شعرای من عاشقیا یه نفرته
 
موندنی نیست توی شعرام عاشق پر ادعا
همه عاشقا تو شعرام آخرش میشن جدا
 
دفتر شعر من از اشک یواشکی پره
یکی هست که توی شعرام داره غصه میخوره
 
همیشه شادی سرابه توی قصه های من
حرف قلبای شکسته است تو نوشته های من
 
میگم هرکی تنها نیست نخونه شعرای منو
هرکسی با عشقشه نبینه حرفای منو
 
شعرامو خسته ترینا توی دنیا بخونن
شاید اینجوری بشه یه خورده آروم بمونن
 
واسه من فرقی نداره کی میخونه شعرامو
یا کی میشنوه صدای دل پاک و خستمو
 
مهم اینه که یکی بفهمه حرفای منو
کسی که تجربه کرده غصه های رفتنو
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 19:53 | |







مسخره ام میکنن

 سلام

این شعر یه تسویه حساب شخصیه با یه سری از دوستان عزیزم که میان شعرامو میخونن ولی یه
جورایی نظراشون غیر قابل تحمله....
 
مسخره ام میکنن
 
مسخره ام میکنن و شعرامو بازی میدونن
یا که طعنه میزنن وقتی اونارو میخونن
اما این دلیل نمیشه که دیگه تموم کنم
نمیخوام کم بیارم شعرامو مهر و موم کنم
 
مسخره ام میکنن و بهم میگن دیوونه ای
از همه دنیا بریدی دنبال بهونه ای
اما من بازم میخوام بگم که عشق مزخرفه
میگم از تلخیهای عشق و نمیمونم خفه
 
مسخره ام میکنن و مخالفند با قصه هام
حدسشون اینه که رویایی ام عین بچه هام
اما تو شعرای من یه عالمه حقیقته
توی هر قصهء من عشقای الان غلطه
 
مسخره ام میکنن و سراشونو تکون میدن
اما تاثیری نداره روی من هر چی میگن
من دارم واسه خودم واسه دلم شعر میذارم
اگه شعر نگم میپوسم بخدا کم میارم
 
مسخره ام میکنن و شعرامو باور ندارن
همونایی که تا خرخره تو عشق گرفتارن
هی میگم عشق چی چیه اینا همش توهمه
گوش نمیدن حق دارن عشق که میاد حواس گمه
 
مسخره ام میکنن و دیوونه میدونن منو
منی که تجربه کردم غم تلخ رفتنو
هیچ خیالی نیست برام چون میدونم عشق کلکه
عاشقی برای دختر حکم یک عروسکه
 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:32 | |







سلام

یه شعر دیگه

 

فایده نداره

 

فایده نداره زندگی اگه تورو نبینمت

وقتی کنارت نباشم تو لحظه های ماتمت

 

فایده نداره بودنم بدون دیدن چشات

مرگه فقط برای من قشنگترین راه نجات

 

فایده نداره این نفس وقتی همش آهه و آه

میخوام نباشم که تو هم دیگه نشه روزات سیاه

 

فایده نداره این حیات وقتی نباشی تو شبام

نشه تورو ببوسمت وقتی که میخوانت لبام

 

فایده نداره انتظار وقتی میخوایم و نمیشه

انگار قرار نیست عاشقا با هم بمونن همیشه

 

فایده نداره ما بخوایم و آدمای بد نخوان

هی ما بخوایم بهار باشیم دنیا همش بشه خزان

 

فایده نداره انتظار برای مال هم شدن

بهتره تا تموم بشه قصهء عشق تو و من

 

فایده نداره عاشقی وقتی همش شکستنه

درمون این اقبال بد یا رفتنه یا مردنه

 

فایده نداره شب و روز وقتی که با هم نباشیم

رفتن تموم عاشقا ما هم دیگه آخراشیم

 

فایده نداره پرزدن بدون بال ، بی همسفر

من نمیخوام که بودنم برات بشه یه دردسر

 

فایده نداره من دیگه خسته شدم میخوام برم

دوست ندارم تو هم دیگه هی بسوزی به خاطرم

 

فایده نداره هی بخوایم فریب بدیم دلامونو

بهتره انتخاب کنیم این راه حل آسونو


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:4 | |