نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





چه خوبه که


چه خوبه که آدما قهر و کینه رو بزارن کنار

و همین حالا با یه شاخه گل برن خونه همدیگه

چه خوبه که ببینن چه روزائی رو که میتونستن کنار هم باشن

و لذت ببرن رو ازدست دادن ...

چقدخوبه که این قهر کردنا، این کدورت ها واین اختلاف ها ی جزئی

 اگه هست تو خونواده ها همین امروز بره کنار…

امروزم میشه مثل هرروز دیگه ای بخشید، چقده خوبه که حتی

تو مراسم جشن وشادی باهم آشتی کنید نه در …

و

گاهی اوقات چه خوبه که بزرگترا ببخشن نه اینکه …



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:30 | |







مـــــــــــهـــــــربانــــــــــی

مـــــــــــهـــــــربانــــــــــی

باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید

مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود….




هیچ محدودیتی برای ذهن انسان وجود ندارد،

هیچ دیواری روح انسان را در برنگرفته است،

هیچ مانعی برای پیشرف ما وجود ندارد

جز آنهایی که خودمان ساخته‌ایم…


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:29 | |







من و خدا

من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم

من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب… 

فرمان در دستم بود و سر دو راهیها دلهره مرا میگرفت

تا اینکه جایمان را عوض کردیم

حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که کجا میرویم

بر میگردد و با لبخند میگوید : تو فقط رکاب بزن…

جایت را عوض کن همسفرم 

چشمان قلبت را آویز عطر گیسوان او کن… 

آرامتر... آرامتر…

تو تنها نیستی آن زمان که برای او رکاب میزنی

نگاه ماهــــــــت را به مــــــــــــــاه نگاهش گره بزن… 

با لبخند میگوید : تو فقط رکاب بزن…. 

"سادات اعلایی"


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:27 | |







جوجه های

برای شمردن جوجه های آخر پاییز فقط 9 روز فرصت داریم !!

 

خدا را چه دیدی؟ 

شاید یک روز 

در کافه ای دنج و خلوت 

این کلمه ها و نوشته ها صوت شدند 

برای گوش های تو 

که روی صندلی روبروی من نشسته ای 

و برای یک بار هم که شده 

چای تو سرد می شود 

بس که خیره مانده ای به من!!!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:31 | |







تــو مهـربان تـــرینشان بودی!

 تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،

مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم

اما تــــ ـــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !

... ... ... ... ... ... ... بعــد از تــــ ـــو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تـــــ ــــــو نــــــرسیــدند

 

چنین بامهربانی خواندنت چیست؟
بدین نامهربانی راندنت چیست؟
بپرس از این دل دیوانه ی من
که ای بیچاره ......،ماندنت چیست؟

                                                                                               *** **** **** ** ** ** ** ** **** ** **

با گفتن : “عزیزم جایت خالیست” نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است . .

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:13 | |







عشق چیست

 عشق چیست که همه ازآن میگویند:

 ع:عبرت زندگی.

ش:شلاق زمانه.

 ق:قصاص روزگار.

 و افسوس  و صد افسوس که شلاق زمانه راخوردم،

 قصاص روزگار را کشیدم

 اما عبرت نگرفتم .......


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:12 | |







مرگ؟...

 مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو  

 شوم 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:10 | |







غم

خواب ناز بودم شبی...

  دیدیم کسی در میزند.... 

 در را گشودم روی او ...

 دیدم غماست در می زند... 

 ای .دوستان بی وفا...

 از غم بیاموزید وفا...

 غم با آن همه بیگانگی..... 

 هر شب به من سر می زند


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:9 | |







چشمهایم را قربانی میکنم

چشمهایم را قربانی میکنم شاید بیواسطه بیایی و دستهایت آشیانه مهر شوند میدانی ...........
گنجشکها هم عاشق میشوند و گر نه هر صبح برای که بال میگشایند ؟!
آسمان نیز باید عاشق باشد که این چنین بی مضایقه میبارند بگذار آنقدر از تو پر شوم که دیگر جایی برای

خودم نماند . گاهی وقتها کهبه دلم سرک میکشم فقط تویی و تو
نمی دانم چرا اینقدر برای من بزرگی
و من چرا اینقدر به مهربانیت عاشقم
حرفهای تنهاییم اگر یه گوش تو نرسد چقدر بیچاره ام
راستی اگر ستاره ای نباشد به کدام روشنی باید دل بست؟!
همیشه باید یه چیز بزرگ باشه یک حضور بزرگ یه حس خوب که همیشه به بهانه اش زندهای و من ایمان
دارم که همان چیز بزرگ و عزیزی و از هوای بودن توست که نفس میکشم
دستهای من حضور تو را فریاد می زنند

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:7 | |







عتشق شدن...

عآشِــقـــ شُـבَטּ چیز ســاבه ایست . . . 

آنقَـــבر ڪِﮧ هَمـﮧ ے اِنسانهــا تـَـواטּ تَجربـﮧ ڪَرבטּ اوטּ رو בارَنـב . . . !

 مـُـهِمــ عآشِـقــ مانــבَטּ اَستــ بے انِتـــِها بے زَوالــ تا اَبـــב بے مِنــَـتــ . . . !


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:4 | |







یاد دل.................

براي تو كه با تپشت مي تپم وبا نفست نفس مي كشم

براي تو كه درقصر دلم برتخت نشسته اي

آري براي تو

بنشين وحكومت كن كه محكم جايي داري

وهر روز هنگام شفق برلب ايوان بيا

و رقص دخترك خيال رادرباغ گل قصرت نظاره گر باش وببين كه اين دخترك باگيسوان بلند

و چشمان دلفريب چگونه تو را مي لرزاند

ببين با آن ترانه مست كننده اش چگونه تو را مست مي كند

و آنگاه كه تو دوان دوان به سويش مي شتابي تااو را درآغوش كشي

ولبانش را چون غنچه اي برچيني اوسيمرغ افسانه هامي گردد

وآرام وسبك پرميزند وازدستت مي گريزد

مي رود تا باغي ديگربيايد

ودرآن نغمه سرايي كند

وآنگاه تو بي جان برروي گلهاي سپيد وقرمزمي افتي

خسته ترازخسته ترينها

به هرسومي نگري چشمان اورامي بيني

به هرآوايي گوش مي دهي صداي اورامي شنوي

خدايـا مراچه شده؟؟!!

هرروز در شفق به آن اميد كه اوراببيني

برلب ايوان مي آيي و دوباره نيمه شب به سراي تنهايي خود بازمي گردي

ديگر رقص گلها هم تورانمي خنداند

ديگر نگاه عاشق شاپركان هم درتولرزش ايجادنمي كند

تنهايك نگاه!

يك صدا!

وآنگاه كه غمگين و افسرده دربسترآرميده اي

ونمي خواهي چشم به دنياي اطراف بگشايي نغمه اي آشكارتورابيدارمي كند

ديگروقت نشستن نيست

برخيزو برو

آري اوآمده اودوباره بازگشته

برمي خيزي ودوان به سوي ايـوان مي روي اورا مي بيني

چون روز اول زيباودلفريب ونغمه خوان

اين باراوست كه به نظاره جسم بي جان توايستاده

اوست كه برق مرواريدچشمانت رامي بيند و مي لرزد و توان پريدن ندارد

آنقدرنگاهش كن تا جذبت شود وبه سويت بيايد

وبعد....دخترك زيبا

دوان دوان ازپله هاي قصربالامي آمد

در حاليكه خرمن گيسوانش با آهنگ تپش قلبش برروي شانه هايش به رقص آمده بودند

چشمان دلفـريبش بـامـرواريــد اشكش همچون گوهري مـي درخشــيـد

و من آرام به كـناري ايستاده و او رانظاره مي كردم

ديگرتاب نياوردم

دويدم واورا درآغـوش كـشـيـدم

وفرودآمدنش رادرفـرودگاه دلـم تبريك گفتم.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:1 | |







هيچـــ كســ

هيچـــ كســ
ويراني ام را حســـ نكرد

روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟
کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .
مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !
نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی
از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:59 | |







بدون شرح


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:58 | |







! هیــــــــــــــــــــــــــس

جدایی


! هیــــــــــــــــــــــــــس
! ساکت
…!  یه کف مرتب به افتخارش
…  چه با احساس منو گذاشت و رفت

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:55 | |