نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

دوش بخواب دیدم حافظ رند شیرازی

بگفتا ز جام می نوش ای دختر شیرازی

می نوشیدم و مست شدم ز هستی و نیستی

هشیار شدم و هر آنچه دیدم حافظا ! خواب بود و دگر تو نیستی ...

 

حافظا ببین چه شعری در کردم ز خودم هههههه !!!

راستی ! بزرگداشت حافظ بر تمامی دوستداران حافظ مبارکباد ...

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







 

هردفعه میام اینجا میگم یه چی بنویسم ٬

کلی فکر میکنم بعدش هم هیچی به هیچی و صفحه رو میبندم !

آقا جان به نظر من یه روز نتونی بری دستشویی ٬ 

خیلی راحت تر از اینه که یه روز اینترنتت قطع بشه !

 یه روزاینترنتم قطع شد افسردگی گرفتم!

کلی غُر زدم تو خونه و مُخ همه رو خوردم ٬ کلی حوصله ام سر رفت بدون اینترنت !

ای بابا این پرسپولیس ما هم داغونه هااا !  امروز باخت ....

 اصلا بیخیال مگه اینجا وبلاگ ورزشیه ؟؟؟ به ما چه !

دلم لک زده واسه دریا !

کاشکی میشد با همه دوستام مخصوصا دوستای فیسبوکم بریم لب دریا ...

از بس کامنت میدن حضور ذهن ندارم ! اصلا منو چه به نویسندگی ؟؟؟ شما ببخشید دیگه !

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







 

سکوت صدای گامهایم را باز پس می دهد 

با شب خلوت به خانه می روم

 گله ای کوچک از سگها بر لاشه ی سیاه خیابان می دوند 

خلوت شب آنها را دنبال می کند

و سکوت نجوای گامهاشان را می شوید

من او را به جای همه بر می گزینم

و او می داند که من راست می گویم

او همه را به جای من بر می گزیند 

و من می دانم که همه دروغ می گویند

چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن ، سنگدل

بر گزیننده ی دروغها 

صدای گامهای سکوت را می شنوم 

خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند 

سکوت گریه کرد دیشب

سکوت به خانه ام آمد 

سکوت سرزنشم داد 

و سکوت ساکت ماند سرانجام 

چشمانم را اشک پر کرده است

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







 

دوست می دارم که با خویشان خود بیگانه باشم

 


همدم عقلم چرا هم صحبت دیوانه باشم

 


دل به هر کس می سپارم ، من که در دل ها مقیمم


 

تا توانم شمع مجلس شد ، چرا پروانه باشم


 

آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی ...


 

آرزو دارم که با هر آشنا بیگانه باشم


 

مرغ خوشخوانم وگر در حلقۀ زاغان نشینم


 

کی توانم لحظه ای در نغمۀ مستانه باشم


 

مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم


 

با چنین نا مردمان بیگانه باشم یا نباشم ؟

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







 

من نه عاشق بودم نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .

 

من خودم بودم و یک حس غريب که به صد عشق و هوس می ارزيد ...

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







 

دلمــان خـوش اســت که می نويســيم


و ديگــران می خـواننــد

و عــده ای می گـوينــد

آه چـه زيبــا و بعضــی اشـک می ريــزند

و بعضــی مـی خنــدنـد

دلمــان خـوش اســت

به لــذت هــای کــوتـاه

به دروغ هــايی که از راســت

بـودن قشنــگ تـرند

به اينکــه کســی برايمــان دل بســوزاند

يـا کســی عاشقمــان شــود

با شــاخه گلی دل می بنــديـم

و با ...

جملــه ای دل می کــنيم

دلمــان خـوش می شــود

به بـرآوردن خـواهشــی و چشــيدن لـذتـی

و وقــتی چيـــزی مـطابـق مــیل مــا نبــود

چقـــدر راحـت لگـــد می زنيـــم

و چــه ســــاده می شـکــنيم

همــــه چيـــز را

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:14 | |







اندکی شبیه دریا شده ام

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی ایینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس ایینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته ایینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب رابچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم و
وقتی که آمدی
مرگ مرا به عنکبوتم تسلیت بگو

 

www.AsanPic.com




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:7 | |







"بیا گناه کنیم"

بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم!

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود
بیا که نامه ی اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و خوش خوریم و خوش بگذریم و خوش باشیم
و تف به صورت انواع شیخ و شاه کنیم!!

و زنده زنده در آغوش هم کباب شو یم
و هر چه خنده به فرهنگ مرده خواه کنیم

برای سر خوشی ی لحظه هات هم که شده است
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:30 | |







گریه کردم

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
دردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:36 | |







دستور زبان . . .

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که “من” و “تو” ، “ما” می شویم؟!

پس چرا حالا “من” این قدر تنهاست!

از کی “تو” اینقدر سنگ دل شد؟!…

اصلا این “او” را که بازی داد؟!…

که آمد و “تو” را با خود برد و شدید “ما”!

می بینی

قصه ی عشقمان!


... فاتحه ی دستور زبان را خوانده است ...

 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:22 | |







Halam Bade

Gahi Vaghta Khiyal Mikonam Khili Ha Doro Baram Hastan Vali Vaghti Tanha MIsham MIbinam Hata Khoda Ham Mano Yadesh Rafte Hata onam Mano Tahvil NemiGire Dige Az Hame Chizo Hame Kas Khaste Shodam Chera Khoda Khod Koshi Ro Haram Karde Chera Vaghti Be Akhare Khat miresim Nemishe Khodemono Rahat Konim 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:0 | |







Harf Akhar

Salam Bar Dostan Golam Halam Aslan In Roza Khob Nist Khili Daghonam Nemidonam Chera Khoda Jonamo Nemigire Chand Vaghte Ke Khili Daghonam Chand Vaghti Nemiyam Ta Yekam Arom Sham Harfam Ba oni Hast Ke mIge Doset Daram Midoni Ke 3Shabe To Bimarestan Bodam Va To Hata Az Halam Khabar  Nadashti


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 21:52 | |







صندلی های کافه

بیچاره صندلی های کافه...
میدانند آخر داستان که برسد تنها میمانند...!
میدانند آخرش یک روز خاکستر میشوند...
میدانند یک روز باید بنشینند بشنوند داستانی را که به جدایی میرسد...!
اما این صندلی ها هنوز ایستاده اند...
بیچاره ها !
نمیدانم آخر به چه امیدی هنوز ایستاده اند؟


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







بین همه ی روشنایی ها دلم را به سو سوی یک نور خاموش بسته ام

در تاریک روشن روزگار...
دیر زمانی است که نفس هایم را گم کرده ام!
آرزوی من از این روزگار "تنها " همان است که نیست!

سهم من از این آسمان پر ستاره ، ستاره ایست که رنگ باخته!


بین همه داشته هایم...به دنبال نداشته ها میدوم!

بین همه ی روشنایی ها دلم را به "سو سوی" یک نور خاموش بسته ام!

من گیتارم را مینوازم و "تو" با اسب خیالت میرانی...

در خیالت میخک طلایی میشکوفد...

و من در نبودت پاییز را در آغوش میکشم!

عشق را نفس میکشم و برگهای زرد جوانی ام را زیر پاهایم جا میگذارم!

نفسم بوی شعری را میدهد که به پایان رسیده...

چشمهایم خسته اند از خیره شدن به این کوچه باغ!

انگار این کوچه باغ هراس دارد از آواز تنهایی من!

آواز من بی تو مثل رقص بی ساز است...
من "تو را کم دارم"
نفس هایت زیباترین ساز عالم است...

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







من تو را کم دارم

باران میبارد ...
تو را کم دارم !

تنم میلرزد اینجا...
تو را کم دارم!

دلم تنگ شده...
تو را کم دارم!

بوی عطر قهوه...

تو را کم دارم!

یاد خاطره ای زیبا...
تو را کم دارم!

یک آهنگ قدیمی...
تو را کم دارم!

صدای "تلنگر" باران...
تو را کم دارم!

گونه های خیس ، همچون دیوار های شهر...
تو را کم دارم!

رد پایی خیس،اما یک نفره...
تو را کم دارم!

نگاه بغض آلود چراغهای خیابان...
تو را کم دارم!

یک شب دیگر تا صبح زیر باران!
تو را کم دارم!

واژه های خیس زیر باران...
تو را کم دارم!

صدای حق حق آسمان...
تو را کم دارم!

رعد میزند و باور میکنم تنهایم...
تو را کم دارم!

واژهایم میلرزند!
تو را کم دارم!

من تو را کم دارم!

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







فراموشش کرده ام !

فریاد میزدم "فراموشش کرده ام..."
اما امروز!
فقط یک عکس شبیه "او" مرا به سقوط وا داشت !
نفسم را زیر پاهایم گم کردم...
"او" فقط شبیه "او" بود !
و من را دیوانه کرد...
نمیدانم اگر او ، "او" بود چه میشد؟!
این دل بیچاره با چه حرفهایی تنش را گرم کرده!
بیچاره !


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







این دقیقا هم چیز است که من "کم" دارم

بین همه ی خط خطی های دفترم...
و در میان همه ی شعر هایم فقط یک "واژه" را خوب میفهمم
"تو"
و  این دقیقا همان چیز است که
در میان جهانم
در  لابلای همه مردم این "شهر"
و در آغوش خاطراتم و قلب این آسمان پر ستاره کم دارم!

کاش میتوانستم "تو " را تفسیر کنم تا این مترسکها شهر را بارانی کنند !
 

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







گاهی...

گاهی دلت برات "گاه ها" تنگ میشود...
گاهی خسته از تکرار میشوی و فقط دلت بهانه ی یک اتفاق خوب را میگیرد!
گاهی تکرار هر لحظه ات میشود آرزوی "گاه" های گذشته!
گاهی دیگر هیچ گاه طعم آنگاه ها را نمیچشی...
آنگاه که دیگر گذشته ای!

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







طعم تلخ آن قهوه

در میان این شلوغی ها !
این همه پرحرفی ...
این خنده ها ...
دلم هوای آن سکوت دو نفره را کرده!
دلم بهانه ی آن قهرهای عاشقانه را کرده!

دلم تنگ شده است تا باری دیگر بگویی "دوستت دارم"
دلم میخواد یک بار دیگر بیایی و از نبودنم گلایه کنی !

میخواهم دوباره در "اوج ترس ِنبودنت" ، " بودنت " را "لمس" کنم !

یاد باد آن دروغ هایی که بهشان دل بسته بودم...
و یاد باد آن شبهایی که تا صبح خواب مرا فراموش میکرد ،از شوق فردای با تو!
حرفهایم را تا صیح طومار میکردم ، تو را که میدیم همه شان مرا فراموش میکردند...
میگذاشتند و میرفتند!

یادش بخیر...
آن قهوه ی تلخ که سرد شده بود  و فراموشش کرده بودیم بین حرفایمان...
دلم برای طعم آن قهوه تنگ شده !

دلم برای بهانه هایت تنگ شده...

وقتی "نه" به خاطر من رنگ میباخت و میرسیدی به" کنار من"بودن!
انگار من "فرمانروای آسمانها "بودم !

وقتی غرورت را بعد از سالها فراموش کردی...
خودم را "افسونگر" رویاها میدانستم !

چه ساده بودم...
مثل حرفهایم
و
خیالم!
که "خیال " میکردم ، "راست میگویی"

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |







عنوان....ندارد!

خسته شدم از بافتن خیالی که هر صبح میفهمم اندازه ی تنم نیست!
انگار صبح که میشود ، "خیال" کم می آورم !

دلم یک "تو"ی "واقعی " میخواهد !
آنقدر واقعی که سرت را روس سینه ام محکم  لمس کنم!
آنقدر واقعی که در آغوش تو تا صبح از روزهای جدایی "گلایه "کنم !
و آنقدر خیال انگیز که تو با لبخندی گرم در گوش من بگویی"دیگه حرفی از گذشته نزن"

ولی انگار اما اینبار هم به خیال ختم شد...!
به این آرزو های "محال"
 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 4:25 | |



صفحه قبل 1 ... 20 21 22 23 24 ... 57 صفحه بعد