نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عروس جشن امشب کیست؟

فلک کور است، دلم شوریده در شور است
صدای خنده و آواز می آید . زکوی دلبرم امشب صدای ساز می آید
دلم بی وقفه می لرزد. نمی دانم چرا تنگ است و می ترسد؟
قدم لرزان به سوی کوچه می آیم
دو دستم را به روی یکدیگر با حرص می سایم
خدایا ترس من از چیست؟
عروس جشن امشب کیست؟
صدای همهمه با ورود شیخ عاقد میشود خاموش…

صدای شیخ می آید :
عروس خانم وکیلم من؟
جوابم ده وکیلم من؟
صدای آشنایی بله می گوید و مردم یکصدا با هم مبارک باد می گویند
خدای من صدای اوست!!!
صدای آشنا از اوست!!!
دلم در سینه می افتد برای مدتی ساکت برای مدتی خاموش…………………
صدای نعره ام در کوچه می پیچید
خدای من مبارک نیست.مبارک نیست
بگوئیدم دروغ است آنچه بشنیدم
بگوییدم دروغ است آنچه فهمیدم
نگار من عروس جشن امشب نیست
ولی ناگه صدای نعره ام در ساز می میرد و
داماد شاد و خندان از نگارم بوسه میگیرد
فلک کور است زمین و آسمان کور است
خدای من! خدای مهربان من؟
چه کس گوید این سان، ساکت و آرام بنشینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر مردم نمی دانند، تو که نادیده می دانی
همین دختر که امشب بله می گوید
عروسی را که امشب عاشقانه ره به سوی حجله می پوید
قسم می خورد عروس ماست
عروس حجله گاه ماست
کجا رفت عهد و پیمانش؟؟؟
کجا رفت آن قسم هایش؟؟
یعنی عهد و پیمان هیچ؟؟
وفا و عشق و ایمان هیچ؟
قسم ها اشکها، سوگندها، حتی خدا هم هیچ…؟؟؟
عجب دارم چرا یارب تو خاموشی؟
چرا بر خاطر این دل نمی جوشی؟
وگرنه کی خدا این صحنه را بیند و خاموش بنشیند؟
آهای مردم!
شما هرگز نمی دانید
عروسی را به سوی حجله می رانید
که تا دیروز نگارم بود، همین دیشب کنارم بود
جهانم بود،تمام کشت و کارم بود
در آغوشش قرارم بود بهارم بود
نمی دانم چرا جغدان به روی بام من امشب نمی خوانند
مگر شومی تر از امشب چه می خواهند؟
پس چرا این آسمان امشب نمی بارد؟
پس چه می خواهد؟!؟
دلم رنجور و ویران است
نگارم شاد و خندان است
در و دیوارشان امشب چراغان است
درون
حجله گاهش بوسه باران است
خدایا دگر جز مرگ هیچ نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم……
من امشب از خودم از عشق از این دنیا که هیچش اعتباری نیست بیزارم
من امشب سخت بیمارم
رفیقان باده بازآرید مرا تنهای تنها با غم و اندوه بگذارید


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 2:39 | |







الفبای عشق

 

هر واژه یک لحظه از زندگی من است

اگر الفبای زندگی ام را بیاموزی حرفهایم

را ساده تر می فهمی انگاه می بینی که

واژه هایم برای اینکه در قلب تو جای گیرند

بر کاغذ نشسته اند و انتظار می کشند!!

این واژه های سبز و سفید سالها در قلبم

 زندگی کرده اند و صدای صمیمی ات را شنیده اند

این واژه ها مرا می شناسند و خوب می دانند

که چقدر تورا دوست دارم چه شبها که به خلوت

ماه رفته ام تا تصویر تو را در چشم او ببینم

چه روزها که در زیر باران به دنبال تو گشته ام

چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم

و لبانم ذکر عشق را می سراید!!

الفبای عشق من با تو اغاز می شود

و بر لوح دلم واژه ی مقدس دوستت دارم

حک می گردد!!...

  از عشق امروزمان چیزی کنار بگذار

برای روزی که فراموش کرده ایم که عاشق

بوده ایم چیزی کنار بگذار به اندازه ی یک مشت

خاطره یک لبخند یک نگاه تا دوباره بشکفد

و ببارد و سیراب کند وجودمان را عشق..



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:53 | |







هیچ کس تنهاییم رو حس نکرد

من از اینجا ماندن خسته شده ام
در حالیکه از طرف ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی
آرزو میکنم همین حالا بروی
برای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشت
به نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی است
چیزهای زیادی وجود دارند که زمان قادر به پاک کردنشان نیست...
وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردم
در تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستی
تو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده ام
صورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ای
اگرچه هنوز هم با منی...من خیلی وقت است که تنها هستم

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:52 | |







عشق فنا شده

 

یک اتاق ،اندکی نور،سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم،هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ...کبودی،درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی،دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:51 | |







نگاهش کردم


               نگاهش کردم همینجوری که نگاش می کردم 

               پرسیدم:دوسم داری؟

               گفت:اره

               گفتم: چقدر؟

               گفت:نمی دونم و وبعد به اسمون نگاه کرد وگفت :خدا می دونه و بعد لبخندی زد

              و به صورتم نگاه کرد، دوس داشتم همینجوری نگام کنه هیچوقت حالته چشماشو فراموش

              نمی کنم

            و بعد عقب عقب راه رفت ولی همچنان نگام می کرد و من همینجوری رفتنش رو نگاه می کردم 

           توان گریه کردن نداشتم و پاهام توانه راه رفتن

          ولی اون همچنان می رفت

 

 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:34 | |







چه حالیم...

سراغی از ما نگیری  نپرسی که چه حالیم

عیبی نداره می دونم باعث این جداییم

رفتم که شاید رفتنم فکرتو کمتر بکنه

نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه

لج کردم با خودم اخه حِسِت به من عالی نبود

احساس من فرق داشت باتو دوست داشتنِ خالی نبود

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اروم

چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه آسون

چه حالی داریم امشب به یاد تو منو بارون

باختن توی این بازی واسم از قبل مُسَلَم شده بود

سخت شده بود تحملش عشقت به من کم شده بود

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز

من هنوزم عاشقتم به دل می گم بساز بسوز

رفتم ولی قلبم هنوز هواتو داره شب و روز

من هنوزم عاشقتم به دل می گم بساز بسوز

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اروم

چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر بارون

بازم دلم گرفته تو این نم نم بارون چشمام خیره به نوره

چراغ تو خیابان خاطرات گذشته منو می کشه اسون

چه حالی داریم امشب به یاد تو منو بارون



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:30 | |







نمیتونم بخندم

من نمیتونم بخندم دست خودم نیس

واسه دیدنت یه لحظه ام دل تو دلم نیس

هنوز از یادم نرفته مهربونیات و کارات

مگه توبه من نگفتی میخوامت با نگاهات

باورش برام عجیبه که شنیدم تنها نیسی

داری از اون ور دنیا موج منفی میفرستی

باورش برام عجیبه که میگن منونمیخوای

که دیگه مثل قدیما سرنمیزنی نمیایی

شاید اشتباه من بود که ازت فرشته ساختم

پای دوست داشتن تو من همه زندگیمو باختم

شاید اشتباه من که ازت فرشته ساختم

پای دوست داشتن تومن همه زندگیمو باختم





[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:28 | |







دنیای وارونه

http://dl.funiha.com/images/60288551201920234495.jpg

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

نگاکن چی به روز من اوردی

منو با رفتنت دیوونه کردی

کدوم ویرونه رو باید بگردم؟

تو دنیای منو ویرونه کردی

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

از احساسم تو دل نکن

چقددوری از عشق من

میشه چیزی بگی به جای رفتن؟

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز




[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:27 | |







خیلی دلتنگتم . . .

خیلی دلتنگ چشاتم

هنوز درگیر صدا تم

از همون روزی که رفتی

چشم به راه نامه هاتم 

هنوزم توی خیالم 

فکرمو میگیره ماتم

از همون روز جدایی

من و غصه هام دوتایی

شبا تا صبح پیش مهتاب

دست به دامن خداییم

خیلی دلتنگ حضورم

توی لحظه لحظه هاتم

یعنی میشه که بفهمم

من دلیل خنده هاتم ؟

میشه که یه روز بفهمم

تو نبودم من دلیل غصه هاتم

خیلی دلتنگ حرفاتم 

که میگفتی دونه دونه

نمیدونستی تو ذهنم

همیشه تازه میمونه

نمیدونستی که حرفات

زیر نور نرم مهتاب

توی شبهام

خیس میشن از نم اشکام

من همه دلخوشیم اینه مهتاب

وقتی اشکامو میبینه

حرفامو بت برسونه

خیلی دلتنگ احساست

همون حس لطیف و پاکت

که با حرفات قلبمو میکردی ساکت

باز منو تنها گذاشتی رفتی تو لاکت؟

من دیگه نمیتونم بمونم ساکت . !. !.



2



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:20 | |







چشاتوواکن

چشاتو وا کن و ظل بزن بهم

واسه دیدن تو اینجا اومدم

اومدم بگم هنوز عاشقم

زیر حرف های قدیمم نزدم

وقت رفتن به تو گفتم عشقم

من یک روز دوباره بر می گردم 

تو روز های دوری و تنهایی

روز و شب فقط به تو فکر کردم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

با نگاه مهربونت امشب 

به قشنگی شب مهتابه

خنده های تو پر از احساس

بعضی وقت ها اخمت هم جذابه

نمی دونم تو کی بودی اما 

من دیوونه رو مجنون کردی 

دلم و تو عشق تو گم کردم

وقتی موهاتو پریشون کردم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:17 | |







محو تماشا

رفتی و مانده ام من و دلتنگی و سکوت

 

حق داشتی که محو تماشا نمی‌ شدی

درگیر بی قراری دریا نمی‌ شدی

               حق داشتی که بگذری از من به سادگی

               آخر تو که شکسته و تنها نمی شدی !

فرقی نداشت ، بود و نبودم برای تو

گم می‌شدم مدام و تو پیدا نمی‌ شدی

               با هر نفس ، خیال تو از من عبور کرد

               پابند التماس نفس‌ها نمی‌ شدی

هرگز نشد که از دل تو با خبر شوم

ای کاش بی بهانه معما نمی‌ شدی

               شاید اگر که عشق دلم را نمی‌ شکست

               در شعر من تو اینهمه زیبا نمی‌ شدی

رفتی و مانده ام من و دلتنگی و سکوت

دنیای کوچکی که در آن ، جا نمی‌ شدی …


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:14 | |







هر روز می خوانم برایت شعری از درد


 

هر روز می خوانم برایت شعری از درد

 

                                             معنای هر یک واژه اش یعنی که برگرد

 

تنهای تنها مانده ام من بی تو شاید

 

                                        روزی بدانی بر سرم این غم چه آورد

 

یک روز شاید تو بخوانی قصه ام را

 

                                        یا بشنوی از آنچه دنیا با دلم کرد

 

یک روز شاید وسعت زخم مرا هم

 

                                       رو کرد این دنیای پرنیرنگ نامرد

 

من بی تو میمیرم نمی دانی گل من

 

                                        تو غنچه شادابی و من شاخه ای زرد

 

من یک جهان خاموشی ام،تو شعر آخر

 

                                         فریاد شو شعله بزن بر این لب سرد

 

این خستگی دیگر امانم را بریده

                                       بر لب رسیده جان خسته، زود برگرد


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:9 | |







حرفای نگفته

من این متن رو برای بهترن دوستم که تمام دنیامه میذارم


 


کاش می دانستی


بعداز آن دعوت زیبا به ملاقات خودت

من چه حالی بودم!


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:7 | |







كلامی برای گفتن ندارم

كلامی برای گفتن ندارم

چیری برایم نمانده جز بقایای قلبی سوخته ولاشه احساسی مرده

كابوسی تلخ است یا خوابی شیرین

كه بو می آیی تا در آغوشم كم شوی و شادمانه بر پهنای صورتم بغلتی

دیگر عقل و احساسم با هم ستیزه ندارند

حتی جنون هم جرات ورود به دلم را ندارد

گامهایم سست شده و جام روانم لبریز از تهی است

با اینكه زیباترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت ریخته ام

هرگز نفهمیدی كه عاشقترین هستم

مدتهاست كه واژگان ماتم و غربت برایم تكراری و قدیمی شده اند

فقط و فقط فكر می كنم بلكه بهانه ای برای زنده ماندنم پیدا كنم اما افسوس . . . دریغ. . .

چیزی جز حسرت پرواز در خود نمی یابم

نخواستم به یادم باشی

تنها از تو می خواهم گلهای سرخ با دلهای كوچك آسمانیشان چیزی نفهمند

چون وقت رفتن از این اتاق تاریك و بی روح است

بدرود تنهایی ، بی كسی ، زندگی


دلتنگی های عاشقانه



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:5 | |







جرمم چیست

 


به من بگو جرمم چیست که محکومم
به این همه شکنجه و غم دوریت


 Visit Us @ www.MumbaiHunGama.com

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 23:3 | |







داستان عشق بی فرجام


ادامه مطلب حتما برو


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:59 | |







قلب شکسته....

نشسته بود روی زمین و داشت یه تیکه هایی رو از روی زمین جمع می کرد.

بهش گفتم: کمک نمی خوای؟ گفت:نه.

گفتم: خسته می شی بذارخوب کمکت کنم دیگه.

گفت: نه خودم جمع می کنم.

گفتم:حالا تیکه ها چی هست؟بد جوری شکسته معلوم نیست چیه؟

نگاه معنی داری کرد و گفت:قلبم. این تیکه های قلب منه که شکسته.

خودم باید جمعش کنم بعدش گفت : می دونی چیه رفیق؟

آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستن.

وقتی می خوای یه دل پاک و بی ریا رو به دستشون بسپری هنوز تو دستشون

 نگرفته میندازنش زمین و می شکوننش……

میخوام تیکه ها ش رو بسپرم به دست صاحب اصلیش اون دل داری خوب بلده

می دونی... اون خودش گفته که قلبهای شکسته رو خیلی دوست داره

آخه میخوام بدم بهش بلکه این قلب شکسته خوب شه.

تیکه های شکسته ی قلبش رو جمع کرد و یواش یواش ازم دور شد.

 و من توی این فکر که چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم موندم

دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو می سپردی دست هر کسی؟

انگاری فهمید تو دلم چی گفتم.

بر گشت و گفت: دلم رو به دست هر کسی نسپردم اون برای من هر کسی نبود.....

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:52 | |







دلقک

حکايت آن مرد را فراموش نکرده ام

که نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگي که در دل داشت گفت .

جناب دکتر فرمودن به فلان سيرک برو . آنجا دلقکي هست ،

اينقدر ميخنداندت تا غمت يادت برود .

مرد لبخند تلخي زد و گفت من همان دلقک سيرکم
.///


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 22:43 | |







یک دنیا حرف برای تو دارم

یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته،  

یک دنیا پر از بغض های نشکفته. 

 با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی! 

دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است

. صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی 

 نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست. 

من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات،‌ کنار شعله ور شدن شمع وجودت، 

اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد... 

دلم گرفته، دلم سخت در سینه گرفته، با تمام وجود تو را می خوانم ؛ 

 از تو چیزی نمی خواهم جز دریای بی ساحل وجودت را، جز دستهای مهربانت را، 

 جز نگاه آرامت را که دیرزمانی است در سیل باد بی وفای زمانه گم کرده ام. 

هر شب حضورت را در کلبه خیال خویش می آورم، 

 وجودت را با تمام هستی باقیمانده در نهانخانه قلبم نهان می کنم ، 

 چشم هایم را باز نمی کنم تا شاید بتوانم 

تصویرت را بر روی پلک های بسته ام حک کنم ، اما باز هم جای تو خالی است... 

شاید اگر جای تو بودم ؛  

کمی، فقط کمی برای مرگ تدریجی نیلوفرهای خاطره اشک می ریختم 

، شاید اگر جای تو بودم ؛ طاقت دیدن چشم های خیره و خسته ات را نداشتم، 

 شاید اگر جای تو بودم؛ بلور بغضم را با تلنگری آسان می شکستم تا بدانی، 

تا بدانی که چقدر دوستت دارم... . 

روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم 

 که تو را به خدا سپردم! این بار به دیدنت آمده ام ، برایت گلاب آورده ام ، 

 دستهایم تنها سنگ سردِ خانه ات را احساس می کنند

 

اما بدان یاس های سپید احساسمان هنوز گرم گرم اند 

 در كلبه كوچك قلبم ،برايت، مركبي از غرور و محبت مهيا مي كنم 

 

 تا تكسوار درياي بي انتهاي عشقم 

 گردي .اگر رفتي و مقصد گمشده را نيافتي تو را به خدا سوگند مي ده 

م به كلبه كوچك قلبم بازگردي ! چشم 

 به راه توام ...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

دلم گرفته میخوام بنویسم که شاید یه کم از کوله باره غم هام کم شه

میدونی رسم زمونه چیه؟: تو چشم میذاری

، من قایم میشم .........اما تو یکی دیگه رو پیدا میکنی 

Avazak_ir-Love220.jpg  

دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ،

 اصراف در محبت است . اگر میخواهی همیشه آرام باشی

 ، دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس . 

 اگر کسی را دوست داری که او تو را دوست ندارد ،

سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی

 



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:45 | |







!!!!....love....!!!!

 

بـــی خَبــری بـی پـــایـــان تــَـریـن خَبــــری استـــ

 

کـِــه از تــــو مــی رِسـَـد ایــن روزهــــا...

0y0lw4686fgkgzpe6t5.jpg  

 

عشق ِ من لکهء آفتابی ست ، که بر فرشی افتاده باشد …

 

با شست و شو نمیرود …

 

فرش را برداری ، نمیرود …

 

پنجره را ببندی ، نمیرود …

 

پرده را کلفت تر بگیری ، نمیرود …

این لکه وقتی میرود ، که خورشیدم رفته باشد !!!…
 

 

ديگََـــَر هـَــواى بــرگـردانتـــ را نــَـدارم

 

هـَــرجـا كِـه دلتـــ مى خـــواهــد بُـــرو

 

فـقــط آرزو مـى كــُنــم

 

وَقتــى دُوبــاره هـَواى ِ مـن بــهـ ســـَرت زد

 

آنقــَدر آسمـان ِ دلتـــ بگــيرد كــِه ....

 

!...بــا هـِـزار شبــ گــِـريـه آرام نگـــيرى

 

وَ اَمـا مــَن

 

!!!بــَركــِه نـمى گـــَردم هــــ ـــــــيچ

 

عَطـــر ِ تنـَــــم را هــَـم

 

از کـوچــــه هـای پشـــت سرم جمـــع می کنــم

 

کـهـ لـَــم ندهـــی روی مبــــل های "راحتــــی"

 

با خــاطــــِـــره هایـم قَـــدم بـــزنی!!!

 

33hntfkey5mlph8buo0o.jpg 

 

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

 

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد

 

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

 

چه قدر دوســتت دارد !

 

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !

 

دیـشبـــ

 

قصـــه ات را

 

بــــرای کســـی میگفتــمــ ؛

 

بـــاز دوبـــاره

عـــاشقـتـــ شــدمــ...!!



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:42 | |



صفحه قبل 1 ... 26 27 28 29 30 ... 57 صفحه بعد