گاهی که میام اینجا تا پست جدید بزنم با خودم فکر میکنم این پستم بزنم این دفعه راجبم
چه فکری میکنن کی چی میگه؟ با چه نظری میخونه اصلا میخونه یا میاد نگاهی میکنه میندازه !یا ....
کاری ندارم نمیدونم شایدم یه حسی گاهی تلخ مجبورم میکنه بیام اینجام!
دل است دیگر.... گاهی میگیرد... باز امشب یه جوریم تلخم دلم گرفته .....
میدونی خیلی چیزا میخوام بنویسم خیلی ولی حیف ؛اینجا هم نمی تونم راحت و بی سانسور بنویسم
گاهی اوقات همه چی به سمتی پیش می ره که بر خلاف میل ماست.....
شاید بهتره بگم اکثر اوقات ... همیشه فکر می کنیم تقصیر ما بود که اینطور شد
ولی من فکر می کنم یه نیرویی پشت صحنه س که از قدرت ما خارجه....
هیچ آشنایی هم تصادفی نیست... ولی کاش ادما هم دکمه ریست داشتن ....
دلم یه جور عمیق بچگی میخواهد ... بی خیالی میخواهد....
یه جایی خوندم .... (همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد که قدمهایمان باز می ایستد
آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت عشق را از زندگی خویش بیرون کردی عشق چنان است
که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری،
آسان تر از کف رود؛ پروازش ده تا که پایدار بماند از روزهایت شتابان گذر مکن
زندگی مسابقه نیست زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که
در هر گامش ترنم خوش لحظه ها جاریست)
میدانم جملات خوبی هستن ولی ما سختر از این حرفاییم ...
چون خودم شخصا به این چیزا گوشم بدهکار نیست!
خدایا احساس مي کنم زود عادت مي کنم و گاهي به اشتباه اسم آن را دوست داشتن مي گذارم .
خدايا مي دانم تمام لحظه هايم با توست، مي دانم تنها تويي که مرا فراموش نمي کني
ومي دانم که اگر بارها فراموشت کنم ناراحتت کنم و برنجانمت، باز مي گويي برگرد.
خدايا تو بگو چه کنم . تو نشانم بده راهي که بهترين است.... 


جای من نیستی بدونی عاشقی چه دردی داره
وقتی قلب تو اسیره بازی های روزگاره
جای من نیستی بدونی ، بودنم برام عذابه
دلم از همه گرفته حال من خیلی خرابه
پـُـــر دردم
پـُـــر حـرفـم
پــُــر گریه ام از زمونه
ای خــدا دیدی چه آسون به یه عاشق گفت دیوونه
دلـم از هـمـه گـرفـتـه
مـرده حـسـم تـو وجـودم
این یه آرزوی تلخه کاشکی عاشقت نبودم