نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





سرگذشت ام گرچه از تکرار رسوایی پُر است

سرگذشت ام گرچه از تکرار رسوایی پُر است

سینه ی من هم چنان از شور شیدایی پُر است

 

عصر دلتنگی است... گول این هیاهو را نخور

ازدحام شهر از انبوه تنهایی پر است!

 

برگی از شاخه به خاک افتاد، می بینی رفیق!؟

فصل پاییز از تصاویر تماشایی پر است

 

عشقِ تو در سینه ی من؟!... ادعای مشکلی ست

برکه ای کوچک که از امواج دریایی پر است!...

 

دست خالی مانده ام هرچند در شامِ فراق...

سینه ام از شوقِ آن صبحی که می آیی، پُر است...

دکلمه باصدای خودم



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:15 | |







مــــــــــرد کیســــت ... ؟؟؟

این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که در ان دختران هرزه شده اند!

و پسران هرزه پرست.

من امروز ایستاده ام!

و برای ایستادنم هزاران بار افتاده ام,

چه کسی می گوید که گرانی اینجاست؟

دوره ارزانی است!

شرافت ارزان!

تن عریان ارزان!

و دروغ از همه ارزان تر,

تن مرد و نامرد یکیست روزگار باید بگذرد,

تا بدانیم مرد کیست ؟؟؟


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:19 | |







از ما بهتــــــــــــــــــرون ... !؟!

ما که عاشق نبودیم !
ما که مجنون نبودیم !
گریه های شبانه شما !
اشک های عاشقانه شما !
صحبت های عاشقانه شما !
و در نهایت التماس ها و دوست داشتن های شما !
ما را دیوانه کرد !
و در نهایت کلمه مقدس دوستت دارم را به زبان آوردم و شما رفتید !
و این را خوب بدانید که در وجود ما نیست غرور شکستن برای آنهایی که بدون دلیل و سر خود رفته اند !
راه برگشتی برای شما نیست ! چون میدانیم رفته اید و از ما بهتر پیدا نکرده اید !


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:18 | |







بی سایه...

 

در من اکنون ظلمانی ترین شبها جوانه می زند
بی هیچ نشانی از آن شکوفه های روشن
روی دیوار شب که راه می روم
معلق ... سرگردان
می فهمم معنی ِ خستگی را
من خسته ام،‌ خسته ، خسته
و این خستگی تا مغز استخوانم فریاد می کشد
روی این دیوار هیچ سایه ای نیست
و من اینجا - بی سایه - شبیه خودم شده ام



 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:15 | |







غمگینم...

غمگینم

مثل ِ کسی که پدرش / سیگار دست ِ او دیده

غمگینم

مثل ِ پسری / که جواب ِ نه شنیده

مثل ِ دختری که عشقش با / یه دختر ِ دیگه خوابیده

غمگینم مثل ِ اعدامی که عقب افتاده

مثل ِ سرباز ِ وفاداری

که پسرش جاسوس ِ دشمن بوده

غمگینم

مثل ِ آدمی که دوست نداشت

تنهایی را ........ و خیلی تنها بود



 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:15 | |







خـــــــــــــــــودت باش;

خـــــــــــــــــودت باش;

بقیه نقش هــــــــــآ همـــــــه گرفتــــــه شــــــــــــده اند..


۱۳٩۱/۱٠/٢۸


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 3:14 | |







4شنبه سوری...

سال جدید پشت در است یادت باشد:

زندگی کوتاه است... قوانین را بشکن... سریع ببخش... آرام ببوس... صادقانه عاشق باش و بدون کنتور بخند و هیچ وقت از چیزی که باعث شادی تو میشود متاسف نباش..

سوختن غصه هایت در آتش آرزوی من است حتی اگر یکی از غصه هایت من باشم

***۴شنبه سوری مبارک***


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:48 | |







تولد دوباره من

حال میفهمم معنی حرف های کسی را که میگفت

میراندی ام و من باز احمقانه میخواستمت

لعنت به غرور بی غیرت من

حال میفهمم معنای نخواستنت را

چه شب ها که تا صبح برای نبودنت بغض میکردم

وحیف از اشک هایی که فرو ریخت و هیچکس نفهمید جز من و خدای من و تو باور نکردی

باشد

بگذار نفهمد وسعت دلتنگی ام ومعنای صداقتم را

بگذار نفهمد

امروز وقتی از کوچه های خیالم میگذشتم

فصل برگریزان دلم بود

تازه فهمیدم که پاییز چقدر تنهاست

و چه زود پاییز سر رسید در تقویم روز شمار زندگی ام

و نمیدانستی که تو تولد دوباره منی


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:48 | |







باید کاری کنی...

دلم تنگه مثل ابرای تیره

تو یه حسی مثل زندون اسیره

تو از احساس من چیزی نمیدونی

که داری بیخودی منو میرنجونی

یه امشب جای من باش جای اونی که چشماش

به در خشک شد ولی عشقش نیومد

یه امشب همسفر باش مثل من دربه در باش

جای اون که به دنیا پشت پا زد

باید کاری کنی آروم بگیرم

باید یک لحظه دستاتو بگیرم

باید برگردی امشب باز به این خونه

باید این لحظه ها یادت بمونه

یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش

به جز دست تو همراهی نداره

بزار یادت بیارم چجوری بی قرارم

دل من غیر تو راهی نداره

من از تو یاد گرفتم تمام زندگیمو

حالا با کی بگم این قصه ی وابستگیمو؟

رو دوش کی بذارم یه دنیا خستگیمو؟

باید کاری کنی تو که باز مثل قدیما

به هم خیره بشن چشمای خیس و اشکیه ما

همین امشب که تنهام باید برگردی اینجا

باید کاری کنی آروم بگیرم

باید یک لحظه دستاتو بگیرم

باید برگردی امشب باز به این خونه

باید این لحظه ها یادت بمونه

یه امشب مال من باش مال مردی که دستاش

به جز دست تو همراهی نداره

بزار یادت بیارم چجوری بی قرارم

دل من غیر تو راهی نداره


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:46 | |







قرار

در قرارمان بی قراری ها نبود

در صداقت بی اعتمادی ها نبود

 عشق بود و عشق بود و عشق بود

از چه رنجیدی عزیزم؟راست بود؟؟؟

 اینکه می گفتند خیانتکار بود؟؟؟

 خسته ام رنجیده ام  گمگشته ام

در جهانی بی کران سر گشته ام

این جهانی که کنند نامش بهشت

 از چه رویی سر نوشت ما نوشت؟؟؟

من تورا خواستم و دنیایم نداد

از غمت این قلب من ایمن نباد

 هر چه بود بین من و قلب تو بود

عشق بود و عشق بودو عشق بود

باز من باور ندارم رفته ای

 قلب و دل را از دلم ببریده ای

 من تو را خواستم و دنیایم نداد

از دوریت این قلب من ایمن نباد

 کاش باور کنم این عاشقی

داستانی بود. برای بچگی



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:45 | |







از غم دوری تو

از غم دوری تو

قلب من خون می شود

از کنایه های تو

این تیر فروتر می شود

من آن هیزم شکن نیستم که

هیزم های تر دارد

من همان قلب شکسته ام

که در سینه جگر دارد

سوختم

دل را تحفه آوردم

جگر سوزم نکن ای دوست

مزن خنجر

یا اگر هم می زنی

 یکباره و یکجا بزن

این زخم هایی که بر قلب من است

هدیه ی خنجر توست

ای بی انصاف من

 لااقل تیزش بکن. آنگاه بزن

خنجر کندی فرو کردی تو

بر قلب من

ای نوازنده ی من

 ای عشق من

تار های ساز تو

در خون غوغا میکند

این جماعت عشق من را

زود حاشا میکند


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:43 | |







زمانه

 

❤ ♥من هنوز عاشقت هستم ❤ ♥

زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم

کدوم خواستن کدوم جون کدوم عشق
شاید خیلی از این حرفا دروغه

تا وقتی باهمیم از عشق میگیم
نباشیم  قولمون حتی دروغه

از این عشقایی که زنجیر میشه
هوس هایی که دامن گیر میشه

میترسم چون دلم بی اعتماده
به احساسی که بی تاثیر میشه

نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست
نه اینکه زندگی بی عشق میشه

فقط کاش بین این حسای مبهم
بفهمن اخرش چی عشق میشه

مثل حرفی که نگاهی  نمیگفته و میگفته
اتفاقی که گاهی نمی افته و می افته

حس یخ زدن تو اتیش حال ساختن تو سرما
تو بیداری خیالت یه حقیقت تورویا

تو فکرش نیستیمو پیداش میشه
ولی وقتی که باید باشه میره

به حال و روز ما کاری نداره
همیشه براش یا زود یا دیره

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:40 | |







کــــــــــــــــــــــه چـــــــــــــــــــــی ؟؟؟!!!

رفتم نشستم کنارش..

گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟

گفت:بفروشم که چی؟

تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ..

بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟

...گفتم:بخرم که چی؟

تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!

اشکاشو که پاک کرد, یه گل بهم داد گفت: بگیرباید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم.


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:39 | |







دیروز های من سلام !

دیروز های من سلام !
باز هم منم !
با تنی خسته و ذهنی مغشوش.
سلام به تاریکی شب ! به مهتاب روبرو... به ستاره های زیبا !
سلام به جغد شب ، هوهوی باد ، چک چک آب و سکوت شبانه .
من باز هم آمدم . من باز هم آمدم .
مثل کودکی که از مدرسه می گریزد . مثل مرغی که از قفس می پرد . مثل زندانیان از زندان گریخته !
آمدم تا دنیایم را ببینم . سری به تخیلم بزنم . هوایی تازه کنم و لحظه ای زندگی کنم .
آمدم تا برقصم . بنواز ای وحشی باد . با شوق بنواز... تندتر ، داغ تر .
ببین پاهایم نمی لرزند ، توان رقصیدن دارند . خسته ام اما محکم .
بخندید ستاره های من ! دیوانه ی همیشگی ، مجنون تر آمده .
مجلستان پر بار است . امشب شب ماست .
ای کاش ساقی ، سبو به دست سراغم را می گرفت ، تا پیمانه به دست ، خاک پایش شوم . ا
ز شرابش نه ، از بوی میش مست شوم .
پا بر زمین بکوبم . سر بر دیوار بکوبم . برقصم و گرد و خاکی به پا کنم که قیامتی به پا شود .
ای کاش عاشق دلسوخته ای بود تا شمعی روشن کند ، شعله ای بیفروزد تا پروانه شوم .
مست شوم . پر سوخته شوم ، و گرد وجودش آنقدر بچرخم و بسوزم تا خاکستر شوم .
 لایق پرواز شوم . سبک شوم و باد مرا ببرد . ببرد تا آنجا که وصل نام دارد .
ای کاش اشکها همراهی می کردند ... می گریستم .
آنقدر که دریایی پدید آید .
موج بخورد و کف کند ، وجود خشکیده ام را قایقی می کردم و برآب می انداختم ، می رفتم و می رفتم .
بی سرنشین ، بی بادبان ، بی هدف ، فقط می رفتم .
آنقدر که به ساحلی برسم . زنده یا مرده ، شکسته یا سالم . فرقی نمی کند ، فقط به جایی می رسیدم
به جایی که چیزی باشد ، کسی باشد ، بهانه ای باشد ، صدایی باشد .
ای کاش ستاره ها متحد می شدند...
زنجیر می شدند و پائین می آمدند ، دست مرا می گرفتند و با خود بالا می بردند ،
سبکبال و سر مست ،
آنقدر در فضای آبی رنگ آسمان زیر نور مهتاب غوطه ور می شدم ...
می چرخیدم و می چرخیدم تا به خواب بروم .
مهتاب نوازشم کند . باد اشکهایم را بدزدد .
نسیم ، گونه هایم را نوازش کند ، ابرها مرا در بر گیرند و تمام وجودم را پر از عشق کنند .
دستهای خسته ام محتاج یاری است . گونه هایم تمنای نوازش دارد .
موهایم به دستهای آشنایی محتاج است تا نوازششان کند .
خسته ام . خیلی خسته . محتاج نوازشم ، نوازشی به لذت یک عمر .
به تلافی این همه سال ! به لج لحظه های تنهایی ام !؟
ای کاش در نگاه دنیای بزرگم ، غریبه نباشم .
ای کاش مرا بپذیرند .
ای کاش مرا به خاطر آورند .
ای کاش باور کنند که اگر تنهایشان گذاشتم از روی ناچاری بود .
من امشب را نمی خوابم ، تا صبح برای پذیرفته
شدن ، به هر دری می زنم . می دانم که صاحبخانه
رحیم است ، مرا می پذیرد .
و چه شبی است امشب .....


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:34 | |







سنـــگِ تمــام

.آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد،
امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی،
نــــــــه..،
آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی،
"سنـــگِ تمــام" را میگذارنـد و مــی رونــد !!!

 

سنـــگِ تمــام


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:33 | |







یعنی میشه ...

کاش میشد تا ابد خوابید

خوابی اروم و بی نهایت

خوابی همراه فراموشی

خوابی عاشقانه با غصه ها

برای ابد با انها بودن

با غصه ها شاد بودن

انس گرفتن

یکی شدن

تنها نموندن

خواب تاریکی مطلق

ازادی روح خسته

پرواز در اوج

بی دردسر خندید

گریه کرد

فراموش شد

تنها شد

بی کس شد

مُرد...!!!


یعنی میشه ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:32 | |







هضم کرد

تنهایی مرا درید و خورد

هضم کرد

اما هنوز تفاله من حاضر به همنشینی با تو نیست !

می پندارم که ستیز من با او رو به صلح می رود

و این تعبیریست

از جدایی مطلق

تو را لیاقت محبت نیست

مرا تجربه چنین می گوید

من هنوز می ایستم

با دردی استخوان شکن از نبردی با او

و به همبستری

بی ایمانی

چون تو

تن نمی دهم

روزی هم «او»ی من خواهد آمد ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:31 | |







من از یاران عاشق مینویسم

من از یاران عاشق مینویسم

ز خورشید حقایق مینویسم

نه از شبنم نه از باران نه از گل

من از درد جدایی مینویسم ! 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:28 | |







دردجدایی

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
چارهٔ درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد
اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی
هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت
تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی
که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم
من که در کوچهٔ او ره ندهندم به گدایی
ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان
گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی
بستهٔ کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد
نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:22 | |







یک جمله


Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 10:21 | |



صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 57 صفحه بعد