نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





احساسم

 

محـــکم تر از آنم که برای تنــها نــبودنم ، آنچه را که

 اســـمش را غــرور گذاشته ام ،

برایت بــه زمیـــن بکوبــم .... احـســاس من قیمتــی داشــت . .

که تو برای پرداخــت آن فقیــــر بودی...!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:0 | |







استاد

معلمــ  برایــ  سفید بودنــ  برگــ  نقاشیــ امــ  تنبیهمــ  کرد

وهمهــ  بهــ  منــ  خندیدند

اما منــ  خداییـــ را کشیدهــ  بودمــ  کهــ  همهــ

میگفتند دیدنیــ  استــــــ

گاهی دلم میخواهد وقتی بغض میکنم خدا از آسمان به

 زمین بیایداشک هایم را پاک کند، دستانم را بگیرد و بگوید:

اینجاآدم ها اذیتت میکنند.....

                                  بیا برویم........

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:0 | |







دل نوشته 15

این روزهــــایم به تظاهر می گذردتظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیـــــالی....به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست
خسته ام....میخواهم سفر کنم

چمدانم را بسته اماگر خدا بخواهد امروز میروم
نشسته ام منتظر قطار…...اما نه در ایستگاه
روی ریل قطار.......................خدافظ..............

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 1:0 | |







آرزویی بکن ...

آرزویی بکن ...
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه ...

آرزویی بکن ...

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد !

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:57 | |







خدا...

خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچگاه بسته نمی شود...

تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد...

با پای شکسته هم می توان سراغش رفت...

تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر می خرد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند، می ماند...

وقتی همه پشت کردند، آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند ، محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد، نه با تنبیه کردن...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:56 | |







يك جملۀ زیبا از طرف خدا ...

يك جمله ی زیبا از طرف خدا :

قبل از خواب دیگران را ببخش ؛

و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:55 | |







خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی . . .

نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه

به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا
 
تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی

خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم : خدایا دوستت دارم . . .


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:54 | |







حاجت خود را با او بگوي...


بدان ، خدايي که گنج هاي آسمان و زمين در دست اوست ، به تو اجازه ي درخواست داده ، و اجابت آن را بر عهده گرفته است .

تو را فرمان داده که از او بخواهي تا عطا کند ، درخواست رحمت کني تا ببخشايد ،

و خداوند بين تو و خودش کسي را قرار نداده تا حجاب و فاصله ايجاد کند ،
و تو را مجبور نساخته که به شفيع و واسطه اي پناه ببري ،

و در صورت ارتکاب گناه دَرِ توبه را مسدود نکرده است ،
در کيفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت ، بر تو عيب نگرفته است ،

در آنجا که رسوايي سزاوار توست ، رسوا نساخته ، و براي بازگشت به خويش شرايط سنگيني مطرح نکرده است ،

در گناهان تو را به محاکمه نکشيده ، و از رحمت خويش نا اميدت نکرده ، بلکه بازگشت تو را از گناهان نيکي شمرده است .

هر گناه تو را يکي ، و هر نيکي تو را ده به حساب آورده ، و راه بازگشت و توبه را به روي تو گشوده است .

هرگاه او را بخواني ، ندايت را ميشنود ، و چون با او راز دل گويي ، راز تو را ميداند ،

پس حاجت خود را با او بگوي ، و آنچه در دل داري نزد او بازگوي ،
غم و اندوه خود را در پيشگاه او مطرح کن ، تا غم هاي تو را برطرف کند و در مشکلات تو را ياري رساند ...



بخش 10 از نامه ي 31 نهج البلاغه


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:53 | |







نام تو نيز در فهرست خداست

 خداوند همه ی ما را دوست دارد و درک مي کند ،
 منظورم از ما ، من و توست ...

مهرباني او همه را کفايت مي کند ،
 از پير و جوان گرفته ،
تا افراد تنها و ناتوان ،
از تند خويان تا متکبران ...

عشق او حد و مرزي نمي شناسد ،
پس هرگز گمان مکن که مورد رحمت او واقع نمي شوي ؛

 مهم نيست که چه کسي هستي يا چه شغلي داري ،
 نام تو نيز در فهرست خداست ...

مهم نيست که چه گذشته اي داشته اي ،
 به خدا اعتماد کن تا حقيقت اين کلمات را دريابي ؛

به سختي کارت فکر نکن فقط آنرا در دست خدا بگذار  ،
زيرا آن زمان که همه رهايت مي کنند هنوز در آغوش او هستي ؛

 خدا هنوز هم دوستمان دارد ،
 از آغاز جهان شيفته مان بوده ،
و هميشه هم خواهد بود ...!


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:51 | |







انسان ها را دوست بدار...

انسان ها را بدون اينکه به وجودشان نياز داشته باشي ،

دوست بدار ؛

کاري که خدا با تو مي کند ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:49 | |







خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند



انسان تمام خوبيها را با يک بدي فراموش ميکند
؛

ولي خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:47 | |







به سمت خدا قدمی بردار...


آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:43 | |







مطمـئن باش که خداوند عاشقانه دوستت دارد...


مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برايت گل مي فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هديه مي کند ..

به ياد داشته باش که پروردگار عالم با اين که مي تواند در هر جائي از دنيا باشد ،

قلــب تو را انتخاب کرده
و تنها اوست که هر وقت بخواهي چيزي بگوئي ، گوش مي کند ...

 

[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:40 | |







غزلِ خدا ...

چه شبي است !

چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،

گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

چه مي‌دانم؟

خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

هر قطره‌ي اين باران ،

کلمه‌اي از آن سرودهاست ...


"دکتر شريعتي"

°*°°*°°*°°*°°*°°*°°*°°*°

امشب اینجا داره بارون میاد...

اما برای من بارون نیست..
به همون زیبایی که دکتر شریعتی بیان کرد،غزلِ عاشقانه ی خداست که داره برای ماها سروده میشه...


مرسی خدای خوبم... ♥


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:38 | |







اي آنکه مي پذيري بنده اي را که هيچ شهري او را نمي پذيرد

اي آنکه رحم ميکني بر کساني که بندگانت به آنها ترحم نمي کنند ،

و اي آنکه مي پذيري بنده اي را که هيچ شهري او را نمي پذيرد ؛

و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمي سازي ،

و اصرار کنندگان را نا اميد نمي کني ،

و گستاخان را از آستانت نمي راني ؛

و تحفه هاي ناچيز بندگان و کارهاي نيک ولي کوچک آنها را رد نکرده و جزاي آن را مي پردازي ،

و اي آنکه نه تنها از عمل کم تشکر مي کني بلکه پاداش بزرگي بر آن در نظرمي گيري ؛

اي آنکه به هرکه به تو نزديک شود نزديک گردي  ،

و هرکه را به تو پشت کند به سوي خود مي خواني ...

و اي خدائي که نعمتت را تغيير نمي دهي و در عذاب ما شتاب نمي نمايي ،

و درخت نيکي را به ثمر مي رساني تا در ثواب بيفزايي ،

و از گناهان ميگذري تا محو شود .

آرزوها هنوز به انتهاي کرمت نرسيده،برآورده شده برگشتند ،

و ظرف هاي درخواست ها از منبع بخششِ تو لبريز شدند ،

و صفت ها به حقيقت تو نرسيده،از هم گسيخته اند ؛

پس بالاترينِ برتري ها و با شکوه ترين همه ي عظمت ها بي ترديد از آن توست ...

 

صحيفه ي سجاديه - نیایش چهل و ششم بخش 1


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:36 | |







بــــاز آ ...

ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته ام
در انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام

بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرم
باز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم

پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرم
بخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم»

تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتی
شایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی

ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگو
اندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو

جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیان
صبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان

چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو 
بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو

حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمده
آنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده

خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتری
گر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی

دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمین
باز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن

ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند 
اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند ...


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:35 | |







رسم محبت بیاموزیم

روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا میزند،
او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد،
اما عقرب انگشت اورا نیش زد.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد،
اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.
رهگذری او را دید و پرسید:
برای چه عقربی را که نیش میزند نجات میدهی؟
مرد پاسخ داد:

این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.



[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:27 | |







صاحب خانه


 برایم مهم  نیست

     بهشتی باشم

     یا جهنمی

    وقتی

    صاحب هر دو خانه خداست...!

 


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:23 | |







دیگران

از بــرای خــاطــر اغــیـار خــوارم مــی کــنـی

من چه کردم که اینچـنین بـی اعتـبـارم می کنی



روزگـاری آنـچـه با مـن کـرد اسـتغنـای تـو

گر بگـویـم گـریـه هـا بـر روزگـارم می کنـی


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:18 | |







دل پرطاقت

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس که دامان بهاران گل‌به‌گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی‌


[+] نوشته شده توسط тαηнα در 15:6 | |



صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 57 صفحه بعد